حدیث هایزنبرگ
حدیث هایزنبرگ
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

میفهممت‌.





تو فوق العاده ای خب؟
تو واقعا زیبایی!یه نگاه بنداز!

یعنی تو واقعا به خاطر تار موهای سفیدت‌ به خودت افتخار نمی کنی؟
اگه رفتارت زننده نیست،اصلا مهم نیست آدمهای دور و برت دارن یکی یکی می رن.
تو تویی‌.
با اخلاقات.با اخلاق های خاص خودت.چون می دونی،همه تا وقتی که به آدمهای دیگه ملحق نشدن خاصن‌.
ناراحتی؟
چون احساس می کنی به اندازه کافی خوب نبودی؟
چون احساس می کنی کلی فرصت از دست دادی؟
چون احساس می کنی حماقت کردی؟
چون احساس می کنی باید خیلی بهتر از الان می بودی؟
تو حق نداری با خودت بد رفتار کنی.حق نداری آسیبی به خودت بزنی‌.حق نداری به خودت بگی احمق،و اون رو باور کنی.
حق نداری جدی جدی از خودت پیش دیگران بد بگی.
تو حق نداری از کار هایی که کردی پشیمون باشی.
بابا تموم‌ شد.رفت.


از همین ثانیه به قبل تو دیگه وجود نداشتی که!تو، تو همین ثانیه فقط وجود داری.گذشته کارای‌ توعه‌.


کارات‌ بد هستن؟
خب باشن!
ما همه یه سری احساس مشترکِ مزخرف داریم.
تنها کاری که باید انجام بدیم اینه که بدونیم ما همه بعضی اوقات مشنگ می زنیم.
ما همه تنهاییم.
ما همه غمگینیم.
ما همه نیاز به یه نفری داریم که هیچوقت نمیاد.
ما همه بَدیم.
ما همه خوبیم.
ما همه از کارایی که کردیم پشیمونیم.
ما همه با خانوادمون‌ مشکل داریم‌.
ما همه نمی تونیم روابط خوبمون رو نگه داریم.
ما همه فکر می کنیم تو گذشته کارایی کردیم که الان احساس می کنیم بابتش‌ مستحق‌ مجازاتیم‌.
ما آدمیم‌.
انسان‌
اشتباه می کنیم‌.
ولی یه چیزی هست به نام زمان.
می تونه درستش‌ کنه.
یه چیزی هست به نام جبران.
می تونه درستش کنه‌.
یه چیزی هست به نام پذیرش‌.
می تونه درستش کنه‌.
من خودم رو می پذیرم.
وزن،قد،اسم،و محل زندگیم رو می پذیرم.
پدر،مادر،سن،و موقعیتم‌ رو می پذیرم.
وضع مالی،شرایط روحی،و جسمی خودم رو می پذیرم.
من می پذیرم بعضی اوقات خیلی بچه میشم‌.
من هویت خودم رو می پذیرم.
اگه بشه تغییرشون‌ داد،تغییرش می دم و اگه نشه،خب نمیشه.



برگرد به گذشته‌.
تو کلی مشکل داشتی!تو همه اونا رو خودت حل کردی!شبا‌ با گریه خوابیدی!فکر می کردی همه چی تموم شده!تموم شد؟نه!
تو اکثر مشکلاتت رو خودت تنهایی حل کردی!بدون اینکه دوستت،یا حتی پدر و مادرت متوجه بشن!
تو خیلی قوی هستی!
تو به اندازه تمام آدمهایی که خندوندی،تمام مورچه هایی که از غرق شدن کف حموم نجاتشون دادی،تمام بچه هایی که بهشون لبخند زدی(یا زبونتو‌ براشون‌ دراوردی)،تمام حیوونایی‌ که ازشون دفاع کردی،تمام ستاره هایی که شبا باهاشون حرف زدی،تمام آدمهایی که دوست داشتی،تمام صلوات هایی که برای آدمهای مُرده فرستادی،تمام پیام های یهویی که برای دوستات فرستادی تا حالشون رو خوب کنی،تمام سگ ها و گربه هایی که براشون ته مونده غذا رو نگه داشتی،به اندازه تمام عکس هایی که از ماه و طبیعت گرفتی،به اندازه تمام اشک هایی که موقع تنهایی ریختی،
تو به اندازه تموم‌ اونا،
قدرتمندی.
من بهت افتخار می کنم.
اگه با وجود همه رفتن ها،تو موندی.
اگه با وجود همه اشک ها،تو خندیدی.
اگه با وجود همه درد ها،تو رقصیدی.
اگه با وجود همه "برو گمشو"های مادرت،تو باز بغلش کردی.

من بهت افتخار می کنم.

اگه با وجود تمام دل شکستن هایی که برات اتفاق افتاده،تو باز مهربونی.
اگه با وجود همه کار های بدی‌ که کردی،هنوز شبا با خدا حرف می زنی.
اگه با وجود تمام شکست ها،تو باز پا شدی.
اگه با وجود سختی ها،پای عقایدت موندی.
من بهت افتخار می کنم.


دمت گرم.

دمت خیلی گرم.




چند تا عکس که دوستشان دارم و دوستم دارن:

و اختتامیه این مراسم:بندیکت پسر نازم
و اختتامیه این مراسم:بندیکت پسر نازم


یه چیز بگم:

من می دونم که تو دو تا پست قبل گفتم تا ۱۴۰۱ نمیام.

ولی خب چرت‌ گفتم.

حال خوبتو با من تقسیم کن
گابوی‌ حاذق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید