
من نسبتبه دانستههام اعتماد نداشتم...
حدود سه سال بود در زمینه محتوا کار میکردم و سعی داشتم هر روز یاد بگیرم و آموختههام رو در عمل وارد کنم. اما از اونجایی که هیچ دوره تخصصی برای محتوا شرکت نکرده بودم، همیشه حس میکردم که یه جای کار میلنگه. حتی یه وقتایی اعتماد بهنفس لازم برای رزومهدادن به شرکتهای معتبر رو هم نداشتم.
این شد که تصمیم گرفتم وارد باشگاه محتوا بشم و دیگه درست بزنم! اول از همه باید یه مطلب مینوشتیم تا میزان انگیزه و عیار کارمون مشخص بشه. منم کم نذاشتم. یه متنی نوشتم که انگیزه ازش چکه میکرد. چند روز بعد از باشگاه محتوا تماس گرفتن و گفتن جز رتبههای برتر شدی؛ چی بهتر از این!
طبق برنامه، قرار بود 6 هفته یادگیری فشرده رو سپری کنیم و بعد از اون، بریم برای کارآموزی و البته انجام پروژههای نهایی که از دور اشک آدم رو درمیاورد.
سوت آغاز زده شد. برخلاف باشگاههای دیگه، هفته اول به خوبی و خوشی گذشت؛ اما درد باشگاه محتوا از هفته دوم شروع میشد. از این هفته تکالیف و تمرینات زمان بیشتری نیاز داشتن و بچهها ارادت خاصی بهشون پیدا کرده بودن. حالا هی بیاید اسمای قشنگ روش بذارید؛ مشق عشق. بهنظر من که همشون سر و ته یه کرباسن!
همین حین، دایره اوپن تو ورک روی عکس پروفایل لینکدینم نقش بست و یه ماجرا به ماجراهای قبل اضافه شد. هر روز رزومه میفرستادم و مصاحبه میرفتم. هرجوری بود، تمرکزم رو روی محتوای دوره حفظ کردم تا چیزی از قلم نیوفته؛ اما نمیتونستم مثل قبل کلاسها رو شرکت کنم و تکالیف رو اونجوری که باید تحویل بدم.
در نهایت، باشگاه محتوا تموم شد ولی تازه کارمون با هم شروع شده! کارآموزی، پروژه و از همه جذابتر، کارنامه نهایی که قراره به دستمون برسه. اما بهغیر از اینها دستاورد من از باشگاه محتوا چی بود؟
شاید مهمترین دستاورد، اعتماد بهنفسی بود که نسبت به دانستههای خودم پیدا کردم و از مربیان و منتورهای دوره تجربیات خوبی کسب کردم. یکی از بهترین جلسات باشگاه محتوا، روزهایی بود که با عادل طالبی و پارسا کاکویی کلاس داشتیم. این کلاسها بیشتر جنبه انتقال تجربه داشتن و با مطالبی که ارائه شد، چند قدم جلو افتادیم.
در آخر امیدوارم بعد از باشگاه محتوا اتفاقات خوبی برای همه بچهها رقم بخوره و بتونیم نیروی تازهای برای صنف محتواپیشه باشیم.