یادم نیست چه سالی بود، ولی چند ساعت بعد از اینکه کتاب رو از نمایشگاه کتاب خریدم تمومش کردم. بیخیال مشق و همه چیز شدم و کتاب از دستم نیفتاد. غیر از اون، دو بار دیگه هم کتاب رو خوندم که این یکی همین اواخر بود.
پس تا اینجا نتیجه میگیریم که کتاب به اندازه کافی جذاب و اصطلاحا page-turner هست.
این از این.
**کتاب جام جهانی در جوادیه**، نوشتهی **داوود امیریان**، داستان چند نوجوان در منطقه جوادیه تهران را روایت میکند. این نوجوانان به دنبال جایی برای بازی فوتبال در تابستان هستند. اتفاقات جذابی در پیش میآید و آنها با پسر سفیر کانادا در ایران آشنا میشوند. سیاوش، یکی از نوجوانان، به زبان انگلیسی آشنا است و به الکس، پسر سفیر کانادا، فارسی یاد میدهد. الکس پیشنهاد میدهد که فرزندان کارمندان سفارت کانادا نیز در مسابقات فوتبال شرکت کنند. از طرفی، کارگران نوجوان افغانستانی نیز تیمی تشکیل میدهند و یک جام جهانی فوتبال نوجوانان در محله جوادیه برگزار میشود.
جوادیه تا قبل از این برای من یکی از مناطق عادی تهران بود که تنها ارتباطم با آن شنیدن صدای آن از بلندگوی مترو بود. آنجا که می گفت: ایستگاه جوادیه. اما از وقتی این کتاب را خواندم احساس می کنم جوادیه محله من هم هست و واقعا با آن احساس قرابت می کنم.
همانطور که از هر رمانی انتظار می رود، در اینجا هم زندگی به معنای واقعی کلمه روایت شده است. اینگونه نبوده که یکی از بخش های زندگی در آن بولد شود و بقیه را فراموش کنیم. بلکه همه چیز در آن هست. از عاشقانه های نوجوانی گرفته تا هیجانات مسابقه فوتبال و جلوگیری از آبروریزی جلوی خارجی ها...
سیر داستانی فوق العاده است و فراز و فرودش را واقعا دوست دارم. همچنین نحوه روایت مسابقه فوتبال انقدر خوب است که احساس می کنم امیریان در گزارش فوتبال آینده روشنی دارد. این رمان اگرچه مربوط به فوتبال است اما یک رمان فوتبالی نیست و بخش قابل توجهی از اتفاقات داستان بیرون از زمین داستان اتفاق می افتند. تو اکثر رمان ها و فیلم های ورزشی یه الگوی ثابت و قابل پیش بینی وجود داره:
شخصیت اول برای قهرمانی با یه مشکلاتی مواجه می شه و در طی داستان این مشکلات رو برطرف می کنه و در نهایت قهرمان می شه. به همین سادگی. اما این کتاب کلیشه ها را شکسته است و پایان به گونه ای رقم می خورد که فکرش را نمی کنید.
این کتاب را برای نوجوانانی که علاقه به داستان های هیجان انگیز دارند، توصیه می کنم.
برای هدیه به پسرهای نوجوون بهترین انتخابه. توش شک نکنید.
تا حالا ندیدم دختری از این کتاب خوشش بیاد یا نه، ولی خب توش یکم هم عشق و عاشقی داره. از اونایی که تو نوجوونی همه تجربه کردیم.
در چاپ های جدید دیدم که تصویر روی آن را تغییر داده اند. اما من همان قدیمی را می پسندم. همان که پسری در حال اجرای فن قیچی برگردان است و ماشینی از پشت روی او نور انداخته.
به نظر من همین قدیمیه بهتره.
این یادداشت را برای چالش مرورنویسی فراکتاب می نویسم.