درطول تاریخ قائلین به جبر وطرفداران اختیار همیشه با هم در نزاع بوده اند.جبریون تمام کارهای آدم را از سر ناچاری و اجبار میدونن و گروه مقابل انسان را موجودی مختار که بر هرچیز از جمله سرنوشت خودش احاطه داره.
با کمی تفکر و تامل میشه اشتباه هر دو طرف را فهمید **ولی در این میان بیشترین حق با جبرگراهاست.**منتها جبر گرایی مطلق دردی را دوا نمیکنه،به عکس باعث سرخوردگی و بیهودگی میشه.
یک مثال ؛آیا رئیس جمهور در اداره کشور مختار است یا مجبور ؟رئیس جمهور هر چقدر هم که در کارش اختیار داشته باشد ولی در نهایت باید یک سری قوانین مصوب را رعایت کند.با ایجاد بحرانها مجبور به تغییر تصمیماتش می شود.مجبور است مصالح کشور را رعایت کند و...
ولی از طرف دیگر وی اختیار دارد که از میان برنامه های متفاوت آن چیزی را که خودش میخواهد برای اداره جامعه برگزیند.تیمش را خودش انتخاب کند و برخی پیشنهاد ها را بپذیرد و برخی را نه.
در این موارد نیز که اختیار دارد باز هم از جهاتی مجبور است.مجبور است گزینه بهتر را انتخاب کند .مجبور است مصلحت را در نظر بگیرد.مجبور است از تیم کاریش دفاع کند و...
**پس در همان چیز هایی هم که مختار است،مجبور است.**
زندگی انسان نیز همینطور است؛ما خودمان خوبی و بدی را انتخاب میکنیم ولی از آن جایی که ساخت درونیمان به خوبی و جاودانگی گرایش دارد،مجبوریم خوبی را برگزینیم.منتها هرکسی خوبی و صلاح خودش را در چیزی میبیند که ممکن است با نظر دیگری 180درجه تفاوت داشته باشد./.