نقاب
فیلم نقاب با بازی امین حیائی را دیدم.
پارسا پیروز فر از پشت تلفن به دختره می گفت :چرا نمیائی؟منتظرم. اونم گفت :داشتم میومدم یه تصادف کوچیک کردم.چون ما تصادف را بد شگون می دونیم امروز دیگه نمیام.ان شاء الله فردا منتظر باش.البته به شرط حیات. پیروز فر هم که کلی برای مهمونش تدارک دیده بود طبیعتا ناراحت شد و گفت :خانوم مومن از شما بعیده!به این خرافات توجه نکن...
در نهایت دختره نرفت خونه ی پسره و خوب شد که نرفت .چون اگه می رفت داستان خراب می شد!!!

موضوع این نوشته «خرافات»نیست.حتی نمی خوام بحث کنم که آیا «شگون داشتن و نداشتن »درسته یا غلط .بعد بگم دین این چیزا را رد کرده و بلافاصله توی حاشیه اضافه کنم که دین فلان چیز و بهمان چیز را دارای شگون می دونه!!

در مورد خودم می خوام بگم و این «عادت بد ذهنی»م که چیزای مختلف که بصورت اتفاقی پیش هم چیده میشن یا رُخ میدن را توی ذهنم به هم مربوط و منسجم می کنم و از خودم می پرسم :
آیا اینا در عین بی ربطی یه ربطی هم به هم دارن که با هم حادث شده اند؟
وقتی اشتباهی توی فلان خیابون رانندگی می کردم و به ترافیک خوردم و تازه بعدش متوجه شدم که باید مسیر را برگردم و از خیابون دیگه ای که اتفاقا ترافیک هم نداره به مقصد برسم.از خودم پرسیدم آیا توی این اشتباه کردن و در نهایت دیر رسیدن حکمتی بوده؟مثلا اگه زودتر می رسیدم چی می شد؟
وقتی به چیزی احتیاج دارم ولی هرچی می گردم پیداش نمی کنم و کارم عقب میوفته ولی دو روز دیگه جلوی چشمام ظاهر میشه و کارم را صورت میدم از خودم می پرسم این کار که در هر حال انجام شد ولی چرا باید اون شیء گم بشه و چرا باید بعدا به راحتی پیدا بشه؟
وقتی میام برم خونه کسی مهمونی تا میام پام را از در خونه بیرون بذارم مهمون ناخونده بهم وارد میشه و رفتن من به شب بعد موکول میشه،آیا مصلحتی در کار بوده یا نه؟
خلاصه تا ذهنتون به این چیزا درگیر نباشه نمی تونین بفهمین من از دست خودم چی می کشم.خرافاتی نیستم ولی ذهنم را هم از این ارتباطهای کوچولو نمی تونم خالی نگه دارم.
عکس زیر را هم ببینین .(کار ذهن خودمه)::

آقا با خواندن این مطلب کمی ذهنم درگیر شد.تا اومدم ازش چیزی بفهمم اون تصویر و اون جمله آخرتون«ویرگول عزیز؛اگه چیزی می خوای بگی بگو،چرا از پس پرده عزیزم؟»،نگذاشت.
من جزو افرادیم که باید خودمم به نوشته ام پیوست کنم تا افراد منظورم را بفهمن.تعداد کامنت در این پست می رسونه که بقیه هم نفهمیده اند چی شده در حالی که این وضعیت من را متعجب میکنه.اما پاورقی:
1-در فیلم مذکور طرف نمیتونه سر قرار حاضر بشه بعدا معلوم میشه که حکمتی داشته.اگه میومد براش بد می شد
2-میخوام فلان ساعت به قرارم برسم مشکلاتی ایجاد میشه که دو ساعت دیرتر می رسم شاید اینم حکمتی داشته.مثلن اگه به موقع میرسیدم بایه نفرکه اونجابوده و مشکل داشته ام رودررو و گلاویز میشدم
3-میام طبق وعده برم مهمونی بازم اتفاقی میوفته که....
همه اینا ذهن را شرطی میکنه که از جایی این مسایل داره بصورت حکیمانه هدایت میشه
4-دیروز اومدم توی ویرگول سه تا جمله نزدیک به هم از سه نفر مختلف توی یه صفحه و کنار هم دیدم.عکسشم گذاشته ام.این ذهن مارگزیده به ریسمون سیاه و سپیدهم گیر میده.میگه نکنه اینم یه دلیلی داره
انتظارداشتم همه بگن خداشفابده .این چیزا تصادفیه.و جملات مشابه.منتها انگار این جوری نیست.
یا حق.
عقیده دارم که همچین چیزایی هست و اگه ادم دلشو پاک کنه و نیتشو خوب و همه چیزو به خدا بسپاره، اینجور اتفاق ها به نفعش هستو و یه حکمتی توش
اما اینکه آدم دنبال نشونه ها بگرده، یکم عذاب آوره و ذهنو خیلی درگیر میکنه. مگر اینکه طرف اینکاره باشه.
حتمن هست ولی به ما چه که مدام بهش گیر بدیم؟
سوال من اینه آیا حاج آقا (طلبه ) هستین ؟ذهنمو مشغول کرده
بعد هم این متنو خوندم و اینکه ما میگیم کار خدا بی حمت نیست و یا اینکه در زمان اتفاق افتادن در کاری که برامون یه پیش آمد دیگه پیش میاد میگیم به فال نیک بگیرش حتما خیریت داشته .
ما از کجا میدونیم که چه اتفاقی قرار بوده برامون بیفته که نشد به سر قرار مون برسیم .و اینجاست که میگوییم خدا عالم است .
بنظرم کلمه خرافات در این مبحث جایی نداره .
نوچ.بنده طلبه نیستم.این ای دی را برای ویرگول انتخاب کرده ام
در فرصت مناسب اسم اصلیم را جایگزین خواهم کرد
حرف شما هم کاملن درسته.خدا ما را هدایت کنه
ممنون که خوندید