ویرگول
ورودثبت نام
حجت عمومی
حجت عمومی
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

وقت تنگ است و اعمال بسیار

وقتی مشکلی در جامعه به وجود می آید واکنش ما به آن چیست؟

البته که مشکل را باید حل کرد ولی ما بیشتر از این که اهل عمل باشیم اهل تحلیل کار دیگران و شعار دادنیم.مثلا زلزله می آید،می نشینیم تز می دهیم که دولت چه باید بکند و چرا تا حالا کاری نکرده است و به مدیریت بحران در ژاپن رشک می بریم.در حالی که پس از زلزله سال 82 در بم و الزام به مقاوم سازی ابنیه ی جدید باید همتی مردمی صورت می پذیرفت که تمام کشور مقاوم سازی شود و کمک دولت هم در کنار مردم باشد نه تمام آن.اگر نشسته ایم که دولت بحران حل کند در اشتباهیم چون دولت هم برآمده از عزم و اراده ی خودمان است.

فرض کنید روستاییان برای عبور از رودخانه و رفتن به شهر احتیاج به احداث پل بر روی رودخانه دارند.مهندس ها می آیند نظر می دهند پلی که ساخته خواهد شد فلان قدر باید عرض داشته باشد.چند دهنه با چه اندازه ای داشته باشد. از کدام مصالح استفاده شود.هزینه و مدت زمان ساختنش چه مقدار می شود و...در نهایت هم به علت مسائلی بودجه تصویب نمی شود و کار روی زمین می ماند.اما با توجه به اینکه زندگی روستاییان لنگ این پل است خودشان هر کاری می کنند که پلی بسازند. یکی تیر چوبی می آورد .یکی خاک و شن.دیگری الاغش را در اختیار می گذارد.یکی بنا است یکی عمله.یکی معمار و...بالاخره چیزی حتی با استحکام کم به نام پل می سازند که کارشان را راه بیندازد.این تفاوت دو نگاه است.مهندس می گوید پل باید چنین و چنان باشد ولی روستایی ضرورت عمل را فهمیده و می گوید پل باید ساخته شود.این نگاهی جهادی و دور از بروکراسی است.این چنین است که مرحوم عبدالله والی در منطقه بشاگرد جایی به نام خمینی شهر ایجاد می کند.این تفاوت دیدگاه در جنگ تحمیلی بین ارتش و سپاه هم بود.ارتش کلاسیک می جنگید ولی سپاه گوشت و استخوان بسیجی ها را سپر می کرد و جلو می رفت.مرحوم علی صفایی هم ضرورت حرکت در این وقت کوتاه زندگی را لمس کرده بود چنان که وقتی کسی از او می خواست جزوات تحقیقی اش در مورد موضوعی به خصوص را در اختیارش بگذارد بدون این که از اصل نوشته که زحمت زیادی برای جمع اوریش کشیده بود کپی بگیرد تمام نوشته را به او می داد و می گفت برو به نام خودت چاپش کن.

چرا مشکل هست؟

اصفهان معروف است که خیریه زیاد دارد.تبریز معروف است که گدا ندارد.فلان منطقه معروف است که زنان سختکوشی دارد.جایی دیگر را می گویند اهل سواد و فرهنگند.سوال این نیست که چگونه این مناطق به این ویژگی های خوب رسیده اند سوال این است که چرا بقیه ی مناطق عقب هستند.جوابی برای این سوال غیر از کم همتی خودمان نیست.تجربه ی ژاپن بعد از جنگ دوم جهانی فراروی ما است.آنان اهل عمل بودند نه شعار و ادعا.


متاسفانه زندگی ها به سمتی میل می کند که تنبلی تفاخر رفاه زدگی و وابستگی به مادیات روز به روز بیشتر می شود و از آن طرف طلبکاری از زمین و زمان هم بیشتر.زن و مرد مسئولیت هاشان را به هم تفویض می کنند و از آن سوی فریاد وا مملکتا وا دولتا و وا رفاها بلند است.به نمای ساختمان های بیست سال پیش،به پوشش و حضور زنان در فعالیت های اجتماعی بیست سال پیش،به تعداد ماشینهای داخل کوچه و حیاط خانه های بیست سال پیش و به میزان مسافرت های تفریحی بیست سال پیش کشور نگاه کنید و آن را با امروز مقایسه کنید.امروزه کم بودن آزادی و حقوق اجتماعی زنان،تلاش برای فرستادن فرزندان از مدارس دولتی به غیر انتفاعی،گرفتن مدرک برای ارتقای سطح حقوق و...دغدغه اصلی جامعه است.از یاد نبریم که با گران شدن قیمت نفت در دهه 50شمسی و ورود پول بیشتر به کشور استارت فروپاشی سلسله پهلوی در ایران زده شد.

چه باید کرد؟

می گویند:« لابد من عمل». چاره ای نیست باید کاری کرد. قاسم سلیمانی به ما یاد داد که در زمان بحران بهتر از زمان عادی می توان خدمت کرد و گره گشود.این نکته بسیار مهمی است که درک آن کمر استعمار و تحریم و نا امیدی را می شکند.در ابتدا باید این زمینه در ما به وجود آید که وقت تنگ است و اعمال بسیار.وقت ما را اجدادمان از زمان قاجار به این طرف سوزانده اند و کشور از دنیا عقب افتاده است و جبران آن همت مضاعف می طلبد.هرچه جلوتر می رویم کارها هم بیشتر می شود مثلا در گذشته کنترل و تربیت فرزند راحت تر بود کافی بود در خانه خوش اخلاق باشی تا بچه درست تربیت شود ولی امروزه با اوج گرفتن تکنولوژی و انقلابات صنعتی چند سال یکبار در زمینه اینترنت نیاز است تا دیر نشده کتاب بخوانیم،بیشتر آموزش ببینیم و بهتر عمل کنیم و کلا هدفمان از زندگی را شفافتر مشخص کنیم.اینها حساسیت هایی است آمادگی برای آن در قبل از انقلاب به این شدت احتیاج نبود.در عرصه سیاست هم همین است.ناصرالدین شاه 48 سال شاهی کرد،هرچه مردم گفتند مشروطه می خواهیم گفت نوچ ولی حالا سالی یکبار مردم می ریزند توی خیابان و این نشان می دهد سیاستمدارها و حاکمان هم از زمانه عقبند.

ما نهادی داریم به نام بسیج مستضعفین که کارکردش آچار فرانسه بودن برای حل بحران های مختلف است.از دادن قطره ی خوراکی فلج اطفال به کودکان تا ایستادن جلوی تانک های دشمن.ولی آیا نهاد بسیج تا امروز کارآمدی لازم را داشته است یا آن هم به سمت یک طبقه ی خاص با گرایش سیاسی خاصی تمایل پیدا کرده است و مربوط به سنین خاصی از عمر نوجوانان شده؟قرار نیست هر وقت پیکر شهیدی تشییع می شود مردم یاد ارزش ها بیفتند و جامعه آرام شود قرار است ما خودمان شهید پرور باشیم.سی و چند روز پس از شهادت سردار سلیمانی توفیق زیارت قبرش در کرمان را داشتم .وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند سرباز. من در راه رسیدن به کرمان که بودم شرط بستم روی آن نوشته اند سرباز ولایت(سنگ سیاه رنگ اولی را عرض می کنم).این چنین نگاه کوتاهی به مسائلی بزرگ یکی از مشکلاتی است که کارکرد بسیج را هم تحت الشعاع قرار می دهد.چنانچه از زمان جنگ یادم است بسیج استان ما صد و هشتاد درجه مخالف اهداف انقلاب عمل می کرد.


چه خوب بود وقتی مشکلی پیش می آمد همه احساس مسئولیت می کردند یکی صندوق مالی تاسیس می کرد که مردم برای حل مشکل کمک مالی کنند.مردم هم کمک های هرچند ناچیزشان را به حساب صندوق می ریختند.یکی آموزش پیشگیری از مشکل و حل آن را می داد.یکی فکرش را برای عبور از بحران در اختیار تصمیم گیر ها می گذاشت.دیگری مطالبه ی حل مشکل از مسئولین می کرد و مردم را برای یاری رسانی تشجیع می نمود و حتی منبری تریبون دارمان هم به جای نقل داستانهای هزار سال پیش روی منبر همت مردم را برای تلاش تقویت می کرد.و خلاصه هر کسی هر کاری که می توانست برای ساختن این پل و عبور از مرحله ی کنونی انجام می داد.




باقی بقایتان...





احساس مسئولیتتربیت فرزندویرگولمحمد کرمانیجنگ جهانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید