تا به حال با خود فکر کردهاید که باور غلط یا خرافه ناشی از چیست؟ آیا از ناتوانی میآید یا نادانی؟ هیچ کسی در هیچ جای جهان نیست که ادعا کند در طول زندگی خود با انواع مختلفی از باورهای غلط و خرافهگونه مواجه نشده است. اصلا فرقی نمیکند در کجای جهان زندگی کنیم؛ باور غلط یا خرافه در هر جامعه و کشور و منطقهای به شکلی خاص و ویژه وجود دارد. بیتردید میان باورهای غلط و خرافه گونه ایرانیها با عربستانیها یا انگلیسیها با ایرانیها یا هر کشور دیگری با یکدیگر تفاوتهای بسیاری وجود دارد؛ البته ممکن است در این بین به تشابهاتی نیز برخورد کنیم که خود جای تامل و تعقل دارد.
بیایید یک بار معنای دقیق خرافه را با هم مرور کنیم؛ خرافه در عرف لغوی، سخنان پریشان و نامربوط، ولی خوشایند یا عادت و عقیدتی بیرون از مبنای عقل و ناسازگار با آموزهها و موازین شرع و حتی عرف است. این تعریف به خوبی نشان میدهد که اعتقاد به خرافه چیزی جز فرار از واقعیت و فرار از پذیرش واقعیت نیست. صرف نظر از این تعریف دقیق آیا تا به حال با خود فکر کردهاید که چه اتفاقی میافتد که شخصی به سمت باور غلط یا خرافه تمایل پیدا میکند و قلبا یا ظاهرا آن را میپذیرد و حتی گاهی با آن زندگی هم میکند؟ جواب این سوال خیلی سخت نیست؛ عموما این جهل و نادانی و در مواقعی نیز ناتوانی در حل مشکلات و مسائل است که ممکن است هر کسی را به این سمت و سو بکشاند. وقتی به فرهنگ خودمان نگاه میکنیم، مجموعه ای از خرافههای ایرانی را میبینیم که با شنیدن آنها یا از شدت تعجب شاخ در میآوریم یا اینکه از خنده میمیریم! واقعیت این است که خرافات و باورهای غلط زمانی رخ نشان میدهند که فرد در رویارویی با مشکلات زندگی، سرگردان شده است و ناامیدی در بند بند وجود او رخنه کرده است. در این شرایط سخت و طاقت فرسا روی آوردن به خرافه و انجام کارهایی نه چندان عقلانی، از هر کسی میتواند متصور باشد.
خاستگاه باور غلط یا خرافه کجاست؟
تاریخچه خرافه گرایی به خوبی نشان میدهد که این شکل از باورهای عجیب و غریب در هر برههای از تاریخ به هر حال به شکلی وجود داشته است. رخنه خرافه در زندگی ما تا جایی است که عملا کسی نمیتواند منکر بسیاری از عقاید خرافهگونه رایج شود؛ حتی گاهی در شرایطی قرار میگیریم که چارهای جز عمل به باور غلط یا خرافهگونه نداریم؛ مثلا برای تعیین تاریخ عروسی معمولا کسی رضایت به عدد ۱۳ نمیدهد؛ توضیح چند و چون این باور غلط موضوع این بحث نیست، اما حتما همه ما حداقل یک بار درگیر عدد ۱۳ شدهایم. گاهی حتی اگر خودمان بخواهیم از این باور غلط یا خرافه دل بکنیم و بیرون بیابیم، شرایط محیط و همه آن تاثیری که از اطرافمان میگیریم، این اجازه را به ما نمیدهد و در این حالت چارهای جز سازگاری وجود ندارد.
ریشه گرایش به باور غلط یا خرافه چیست؟
بی تردید برای هر علتی، معلولی وجود دارد. ناتوانی از حل یک مسئله، استیصال، گرفتاریهای پی در پی و حل نشدنی، وقوع وقایعی دور از انتظار و گاها نامتعارف و مواردی از دست ممکن است هر کسی را به سمت باور غلط یا خرافه هدایت کند. اصولا سادهسازی علت هر اتفاق راحتترین کاری است که انسان میتواند در مواجه با حوادث انجام دهد، زیرا در این حالت از زیر بار مسئولیتهای بدیهی و واقعی خود شانه خالی میکند و تقصیر را گردن باور غلط یا خرافه میاندازد. در واقع وقتی کسی به سمت و سوی خرافات میرود، با نوعی واسپاری درگیر است. یعنی چنین فردی خودش و اراده قطعی خودش را انکار میکند و نادیده میگیرد و همه چیز را به گردن باور غلط یا خرافه میاندازد.
شدت باور غلط یا خرافه در میان مردان و زنان
اینکه بگوییم شدت پذیرش باور غلط یا خرافه در بین مردان و زنان یکسان است، جانب انصاف را رعایت نکردهایم. در حقیقت زنان به دلیل آسیبپذیری، حساسیت زیاد، تشویش و اضطراب بیشتری که در مقایسه با مردان دارند، برای پذیرش باور غلط یا خرافه مستعدتر هستند؛ زیرا در اینگونه شرایط شدیدا به دنبال راه حلی هستند که به هر قیمتی از تنش موجود فرار کنند و فاصله بگیرند. صرف نظر از موضوع جنسیت به طور کلی هرچه فردی به کانون مهارتهای داخلی خود معتقدتر باشد و مسئولیت هر اتفاقی که برای خودش و زندگیاش میافتد، بپذیرد و انکار نکند و شدیدا بپذیرد که روی تمام جنبههای زندگی خود کنترل دارد، به سمت باور غلط یا خرافه کشیده نمیشود و هرکسی که نقطه مقابل این شخصیت ایستاده باشد، با باور غلط یا خرافه زندگی میکند و یک اسکیزوتایپال واقعی است.
جمع بندی: اگر از لحاظ دین و شریعت هم به این موضوع نگاه کنیم، میبینیم که شریعتهای الهی نیز با خرافهگرایی و خرافهپرستی مخالف هستند و آن را امری نامعقول و بی پایه و اساس میدانند. همواره تمام ادیان تکیه بر تفکر و تعقل را شرط پذیرش یا عدم پذیرش یک ادعا میدانند و تاکید میکنند که وجود جنبههای عقلانی در یک ادعا و نظر همواره و همیشه لازم و ضروری است. در واقع آنچه باعث اختلاط حقایق با باورهای غلط و خرافات میشود، کجفهمی و نافهمی است. کم نداریم بسیاری از این کجفهمیها و نافهمیها را که به مرور و با تکرار مدام حتی تا مرز تبدیل شدن به یک اعتقاد مقدس هم پیش رفتهاند. متاسفانه دنیای امروز چنان در گرداب خرافات گرفتار شده که بخش بزرگی از فضای فرهنگ جهانی را اوهامی بی اساس فرا گرفته است؛ برای فرار از این اوهام، تنها باید به عقل پناه برد.