قسمت اول.
سلام.
گاهی زمان هایی در زندگی به وجود می آید که سوالات عجیبی به ذهنمان میرسد ، سوال هایی که شاید خنده دار باشد ، اما وقتی بیشتر به اینها دقت میکنیم ، متوجه میشویم بیشتر از آنچه فکر میکردیم این سوالات عجیب هستند .
اینها عجیب هستند به این خاطر که فکر نمیکردیم تا این اندازه مهم باشند و موثر ، فکر نمیکردیم تا این اندازه یک سوال میتواند ما را به سطح های عمیق برساند.
برای من یکی از این سوالها در طول زندگی ای که داشتم ایجاد شد ، این سوال به قدری برایم اهمیت داشت که تمام زندگی من وابسته به این سوال بود.
شاید برای خیلی ها این سوال عجیب و دور از ذهن باشد ، و اصلا خنده دار و مسخره و دور از اهمیت باشد ، ولی به نظر من این سوال باید اولین سوالی باشد که یک فرد و یک انسان باید از خودش بپرسد ، اصلا این سوال هست که به ما پاسخ میدهد که چرا سوال بپرسیم؟ ، این سوال هست که تمام سوالات ما را منظم می کند .
سوال من که خیلی من را به خودش مشغول کرده بود و اجازه نمیداد کاری را جلو ببرم و من را در زنجیر خودش پیچانده بود و گیر انداخته بود ، این بود :
چرا حرکت؟
چرا انتخاب؟
منظور از حرکت ، هر نوع حرکتی هست ، واقعا چه دلیلی دارد که من به عنوان یک انسان حرکت کنم؟ چرا نباید یکجا بنشینم؟ چرا حتما باید کاری را انجام بدهم ؟ چرا باید انتخابی داشته باشم؟
اصلا چه نیازی هست که در یک کلاس شرکت کنم؟
چرا باید هدفی را تعیین کنم؟
چرا باید درس بخوانم؟
چه نیازی هست به یک کاری متعهد شوم؟
چرا مسوولیت بپذیرم؟
به همین خاطر بود که از هر کاری لذت میبردم ، همان را انجام میدادم ، و هر وقت احساس میکردم سنگین شده است یا نیاز به تعهد ، مسوولیت ، سختی و... دارد ، کنار میکشیدم.
شاید برخی منشا این سوال را تنبلی و تن پروری من بدانند ، اما شخصا به این نتیجه رسیدم که شخص تنبل وجود ندارد ، فقط اعتقادات و باور هاست که متفاوت هست ، برخی به قطع و یقین رسیده اند ، برخی نرسیده اند.
من درگیر همین سوال بودم که با استادی آشنا شدم و توانستم جواب این سوال را بگیرم.
در این نوشته ها ، قصد دارم جواب این سوال و سوالات بعدی که برای من ایجاد شده است رو پاسخ بدهم و در کنار این پاسخ ها مطالبی از کتاب های اساتید عزیز را مطرح کنم.
پس تا قسمت بعد
یاعلی.