قسمت سوم
سلام.
داخل قسمت قبلی فهمیدم که هر لحظه دارم انتخاب میکنم ، هر لحظه که از زمان میگذره من در حال انتخاب کردن هستم و یه جورایی دارم به یک جهتی حرکت میکنم ، حالا این جهت هر چیزی میتونه باشه ، میتونه فیلم نگاه کردن و بازی سرگرمی باشه ، میشه دزدی و قتل و غارت باشه ، میتونه نماز و دعا مسجد باشه یا میتونه حرکت به سمت یک شخص خاص باشه.
قسمت قبل ، قرار شد که بگیم کجا میخواییم بریم و به چه سمت حرکت کنیم و اصلا چه انتخابی باید داشته باشم.
من این سوال رو از استادم پرسیدم و تاکید کردم که نمخوام جوابی بشنوم که از یه دین خاص یا یه تفکر خاص باشه ، بلکه میخوام جواب طوری باشه که همه بفهمن ، حتی کسی که داخل چین یا آمریکا یا هر جای دیگه زندگی میکنه.
و یه شرط دیگه گذاشتم ، و اون اینکه راه پیشنهادی و جواب شما ، طوری باشه که من قبول کنم و با عقل خودم بهش برسم ، با تست و اینجور چیزا نمیخوام بهم بگید ، یه راه قطعی ، یه مسیر مشخص و محکم رو میخوام.
استاد هم قبول کردن و شروع کردن به جواب دادن ( داخل این جواب ، هم مسیر حرکت و انتخاب های ما مشخص میشه ، یعنی میفهمیم کجا باید بریم ، و هم ضرورتش رو میفهمیم ، یعنی متوجه میشم که اگه به یه جای خاص نریم چی میشه... این جواب چند قسمت طول میکشه.)
استاد شروع کردن به جواب دادن ، گفتن فرض کن ما یک جزیره داریم
داخل این جزیره یه شخصی هست که از تمدن دور بوده و همش داخل جزیره بوده ، حالا ما به این فرد یه خودکار میدیم
تو خودت رو بزار جای این شخص و ببین که با این خودکار چیکار میکنی؟
چطور رفتار میکنی ؟
( پس قرار شد نقش یک فردی رو بازی کنی که داخل یک جزیره بوده، چیزی از تمدن نمیدونسته ، با یک شی جدید به اسم خودکار رو به رو میشه ، حالا باید رفتار ها و عکس العمل های این شخص رو بازی کنی... شاید اولش عجیب باشه و مسخره ، ولی بعدش جالبه ، بالاخره قرار شد جوابی باشه که همه قبول میکنن ، بخاطر همین اینجوری مثال زده شده.)
تو این جلسه با استاد قرار شد نقش این شخص رو فکر کنم و جلسه ی بعد بازی کنم
پس تا جلسه بعد
یاعلی.