حسین حسینلو
حسین حسینلو
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

قسمت چهارم : اجرا

قسمت چهارم : اجرا


سلام.

داخل قسمت قبل قرار شده بود نقش یه شخصی رو بازی کنیم که داخل یه جزیره است و از تمدن دوره ، و ما بهش یه خودکار دادیم ، قرار شد ، رفتار و عکس العمل این فرد رو برسی کنیم و بازی کنیم.


من فکر کردم ، با خودم گفتم وقتی این فرد یه چیز ناشناخته میبینه ، اولش ازش میترسه و همراهش تعجب رو هم داره ، پس منم هم مثل ترسو ها نزدیک خودکار شدم، اولش چندتا ضربه بهش زدم ، بعد یواشکی برش داشتم ، بهش دست کشیدم و بالا پایینش کردم ، در همین حال ، یهو درش باز شد ، دستم خورد به سر خودکار و جوهری شد ، بازم تعجب کردم و از رنگ جوهر ترسیدم ، دیدم خیلی سخت پاک میشه ، لوله خودکار رو هم در ادامه تونستم در بیارم و....


این خلاصه ی بازی بود که من کردم.

بعد از این کار استاد گفتن که...

به نظرت این جزیره ای ، با این خودکار چیکار میکنه؟؟؟

گفتم که میتونه آتیشش بزنه ، میتونه به عنوان یه چیز قشنگ بزاره یه گوشه بمونه ، میتونه از سر تیزش به عنوان چاقو استفاده کنه یه چیزی شکار کنه یا میتونه از جوهرش استفاده کنه و نقاشی بکشه ، یا علامت گذاری کنه درخت ها رو ، مثلا بگه از این میوه چیدم یا نقشه راهش رو بکشه و...

استاد گفتن:

خوب ، حالا بگو ببینم ، این فرد از کجا این ویژگی ها رو پیدا کرد؟ یعنی از کجا فهمید میتونه این کار ها رو انجام بده با خودکار؟

گفتم:

یه چیز هایی قبلا داشته با اون ها مقایسه کرده ، یا یه چیز هایی رو دیده ، با اون ها مقایسه کرده ، فهمیده این خودکاره هم مثل اونها میتونه باشه و عمل کنه.


استاد گفتن:

خوب حالا به نظرت از نظر این شخص جزیره ای ویژگی های اصلی این خودکار چیه؟ یعنی چه چیزی هست که این خودکار داره ولی بقیه ندارن؟

تیز بودنش؟

قشنگ بودنش؟

هیزم بودنش؟

یا جوهر داشتنش؟

گفتم:

وقتی مقایسه کنه ، میفهمه که این خودکار ، داخلش جوهر داره و این جوهر هم یه چیزیه که به این راحتی از بین نمیره و باهاش راحت هم میشه نوشت.

استاد گفتن :

پس ویژکی اصلی خودکار ، نوشتن و جوهر داشتنشه ، درسته؟

گفتم : بله

استاد گفتن:

ادامه دارد .....


تاجلسه بعد ...


یاعلی.


قسمت چهارم
حرف هایی از دل ، نزدیک به او...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید