اجازه دهید از همین ابتدا منطقِ هر چیز یا ترجیحا منطق آنچه آنرا “دنیای مدرن” می نامیم را دنبال کنیم.
اکنون که در حال نوشتن این مقاله هستم، شاهد یک بلوای تمام عیار بر ضد برخی از کارشناسان و متخصصان در زمینه هایی که درک و فهم آن برای ما آسان نیست مانند مفهوم واقعی اقتصاد کلان، هستیم.
در این رشته ها نه تنها یک متخصص، متخصص نیست بلکه در مورد آن آنگونه که باید نیز سررشته ندارد.
آلن گرینسپن(Alan Greenspan) و بن شالوم برننکی(Ben Shalom Bernanke) روسای اسبق بانک فدرال رزرو آمریکا درک ناچیزی از این واقعیت تجربی که ما کمی دیر بدان پی بردیم، داشتند. به همین دلیل است که ما باید در مورد اینکه چه کسی تصمیمات کلانِ مترکز مربوطه را اخذ می کند و در آن واحد بر امور کنترل دارد، دقت بیشتری کنیم.
چیزی که وخامت اوضاع را بدتر می کند آن است که همه بانکهای مرکزی تحت یک مدل اداره می شوند و در نتیجه به یک ارگان تک فرآوری تبدیل می گردند.
تخصص در این حوزه مدیریتی پیچیده جایگاهی ندارد چون همانطور که فردریچ هایک(Friedrich Hayek) به آن اشاره نموده با توجه به این واقعیت اساسی همه چیز به شیوه ای توزیعی کار می کند. هایک در واقع مفهوم دانش توزیعی را در نظریه خود بکار برده است.
بر این اساس به نظر می رسد ما حتی به چیزی که آنرا دانش بهره وری بهینه از چیزها(knowledge for things) نامیده می شود، نیز نیاز نداریم و حتی به عقلانیت فردی هم احتیاج نداریم. ساختار(structure) تنها چیزی که بدان نیازمندیم
این بدین معنا نیست که همه می توانند در تصمیم گیریها نقشی داشته باشند و ممکن است یکی از این افرادی دخیل در این تصمیم گیریها که به تهیج آمده حرکت نابجایی انجام دهد(چیزی که من آنرا به عنوان “عدم تقارن حکومت اقلیت”(Asymmetry Of The Minority Rule) مورد مطالعه قرار داده ام) ولی هر شرکت کننده هم قابلیت های آن بازیگر را داراست.
به هر حال اثرات معجزه آسا ممکن است تحت تحولِ مقیاس پدیدار شود: بازارهایی که پایه ی معقول داشته باشند به وجود عقلانیت فردی نیاز ندارند. در واقع آنها می توانند براساس الگوریتم هوشِ صفر(zero-intelligence) و جمعیت صفر بخوبی به کار خود ادامه دهند. یک طرح مطلوب می تواند بسیار بهتر از شیوه مدیریت شوروی(Soviet-style) که متشکل از حداکثر افراد هوشمند می باشد، کارایی دارد.
به همین دلیل بیت کوین یک ایده فوق العاده محسوب می شود چون می تواند نیازهای این سیستم پیچیده را برآورده کند، نه تنها به این دلیل که نوعی ارز رمزگذاری شده است، بلکه دقیقا به این علت که هیچ قدرت و مقامی وجود ندارد که بتواند سرنوشتش را تعیین کند و متعلق به همه مردم هست و این همان چیزی است که پس از گذشت چندین سال این توانایی را یافته که خود حقوق خود را احقاق کند
سایر رمزارزها نیز برای اینکه بتوانند به چنین موقعیتی دست یابند لازم است در خود چنین ویژگی که به آن خصیصه هایک(Hayekian property) گفته می شود، را به وجود بیاورند.
بیت کوین ارزی است که حکومتی بر آن حاکم نیست. اما ممکن است این سوال پیش آید که آیا بر طلا و نقره و سایر فلزات و ارزهای دیگر نیز حکومت و فرمانروایی صورت می گیرد؟ نه کاملا. هنگامیکه در هُلدینگ لوکوی(loco) هنگ کنگ دست به معامله طلا می زنید، تقاضایی جهت خرید سهام دریافت می کنید که ممکن است لازم باشد برای آن به نیوجرسی سفر کنید. بانکها بر این بازی کنترل دارند و دولتها بانکها را کنترل می کنند(یا بهتر است بگوییم مقامات دولتی و بانکها به یکدیگر وابسته اند). بنابراین بیت کوین به نوعی در معاملات نسبت به طلا ارجحیت بیشتری دارد چون برای ترخیص نیاز به وجود متصدی خاصی نیست و هیچ حکومتی نمی تواند بر کُدی که شما در ذهن دارید، کنترل داشته باشد.
بیت کوین نهایتا ممکن است با مشکل روبرو شده و شکست بخورد. اما میتواند دوباره خلق شود چون اکنون میدانیم که چگونه کار می کند.
در وضعیت فعلی ممکت است بیت کوین چندان کارایی برای نقل و انتقال نداشته باشد و شما نمی توانید از آن جهت خرید اسپرسو ماکیاتو(یا چایی نبات) در کافی شاپ محلی خود استفاده کنید و نرخ آن از ثبات کافی برخوردار نیست، اما به این نکته توجه داشته باشید که این اولین ارز از این دسته می باشد و هنوز جای پیشرفت بسیار دارد.
نظر شما در اینباره چیست؟ آیا مردم دنیا اکنون یاد گرفته اند تا با حذف مراکز متمرکز قدرت و ثروت و با بکارگیری یک ساختار به آزادی حقیقی نزدیک شوند؟ آیا چنین اقدامی امکان وقوع دارد؟ حاکمیت و مراکز ثروت چه موضعی در اینباره خواهند گرفت؟