حمید عظیمی
حمید عظیمی
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است

ارسباران همیشه برایم دلبری کرده است. به مراتب بیشتر از جاذبه های طبیعی دیگر ایران. بارها تلاش کردم که به این طبیعت وحشی و دست نخورده و راز آلود و بی هیاهو نفوذ کنم. یک بار از جناح شمالی و چندبار از شرق به عمقش رفتم اما همیشه این جناح جنوبی برایم قفل بود. درست است که پشت بزرگترین معدن مس ایران پنهان شده است اما آن سوی معدن را کمتر کوهنوردی به شما پیشنهاد می کند.

سید ابراهیم اما هیچ وقت دلم را نبرد. نه رازی داشت برای کشف کردن و نه رایی برای زدن. صدق و صمیمیت و سادگیش بن‌مایه او را بی‌هیچ پردهٔ ابهامی فاش می‌کرد. این ویژگی او هرچند برای بسیاری دلپذیر بود اما برای ما آیینهٔ عجزی بود که در خودمان می‌دیدیم. عجز در مشارکت خلاقانه در نگارش داستان این ملت. این همان حال رمانتیک طبقه متوسط فرسودهٔ ما بود که در بازیگرمآبی سیاستمدار کورسوی امیدی می‌دید که به احتمال تراژدی شدنش می‌ارزید. این همان قماری بود که رئیسی حرامش می‌کرد و ما را به دوام محنت روزمرهٔ‌مان حواله می‌داد.

اما اشتباه می‌کردیم. حالا همه چیز فرق کرده. سید ابراهیم شده یکی از ماندگارترین گره‌های این فصل داستان ما. من نمی‌دانم او خود را در معرض این نقش دراماتیک قرار داد یا صرفا انتخاب شد. مهم این است که جان او متحمل درد این تصادم خونین با آیندهٔ صلب و متعین شد و صحنه را برای امکان‌ها گشود. پیکری که به‌رغم تقلای یک دولتْ امکانات، 15 ساعت زیر آتش و باران و سرما ماند و جان ملتی را به لب آورد تا دل به دیکتهٔ سرنوشت ندهند و بار دیگر انشایش کنند.

حالا دیگر سیدابراهیم رئیسی در تراز جمهور اسلامی ماست. از آنهایی که حتی اگر سیره‌اش ماندگار نشود، مقتلش ماندگار خواهد شد. بمشیته...

ابراهیم رئیسیجمهوری اسلامیطبقه متوسطرئیس جمهورارسباران
نسبتا طلبه؛ ندرتا شریفی؛ مطلقا انقلابی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید