ما آل زیاد ملعون را بیشتر از دریچه کربلا می شناسیم. در این قاب محدود کمتر می توان درک کرد چرا آل زیاد در کنار فرزندان ابوسفیان و مروان به عنوان یکی از سه خاندان نفرین شده در زیارت عاشورا قرار می گیرند. تصویر ما از این خاندان با خشونت و بربریت ترسیم شده است و کمتر از آثار ماندگار و ژرف این خاندان در شکلگیری نظام سیاسی پیچیدۀ عراق آگاهی عمومی وجود دارد. حال آنکه اینجا شاهکلیدی برای ره یافتن به عمق اجتماعی عاشورا پنهان شده است.
حقیقت این است که نقش آل سمیه در شکلگیری سیاست داخلی امپراطوری اموی هموزان نقش آل سفیان در تاسیس سیاست خارجی اولین سلطنت اسلامی بوده است. تا پیش از استقرار زیاد درعراق ساخت اجتماعی این منطقه عمدتا متکی بر همان نظام قبائلی تحکیم شده توسط خلفاء بود. همین نظم قبائلی است که در صفین برابر نظم دولتی برآمده در شام مستأصل می شود. عرب شامی به رهبری دو فرزند سفیان به خوبی الگوی ارتشسالاری رومی را اقتباس و نهاد اجناد را پایهگذاری کرد. اما عرب عراقی که ارتشسالاری ساسانی را در هم شکسته بود به فراخور موقعیت فرادست خود تا چند دهه در تقلید از سازمان رزمی-دیوانی پارسی تعلل کرده است.
این عدم تجانس عراق و شام در فاصلۀ زمانی صفین تا طف، کاملا دگرگون شده بود. زیاد را باید مبتکر تحول بنیادین نظام اداری در وسیعترین، پرجمعیتترین و مرکزیترین قلمرو امپراطوری اموی دانست. او که خود در خانوادهای عمیقا متأثر از فرهنگ ایرانی رشد کرده است، این تحولات ساختاری را بر پایهٔ سنتهای دیوانی و حتی نیروی انسانی ایرانی پیادهسازی کرده بود. اینکه چگونه نیروهای فرهمند یمانی و ربیعی کوفه که عمدتا متحدان بنیهاشم به شمار می آمدند، نتوانستند از پس گروه کوچکی بیایند که در معیت ابن زیاد از بصره گسیل شده بودند ریشه در همین تغییر ساخت اجتماعی دارد. ابن زیاد میراثدار بروکراسی نوین پدرش بود که در آن اشراف قبائلی با نقبای دیوانی جایگزین شده بودند. بعد از جایگزینی صحابه توسط اشراف به تدبیر عمر، این دومین گام بزرگ دولت عربی برای ریشهکن کردن جامعۀ مدنی است.
پیشتر اشارهای شد که ایرانیان مخاطب و دستاورد اصلی فاجعۀ کربلا بوده اند. اکنون باید افزود که ایرانیان خود نیز سازندۀ سیستمی بودند که توانست عرب را به قربانی کردن سنت ها قبائلی و بدوی خود به پای بت «دولت» وادار کند. چنانکه سنان بن انس نیز ناظر به همین انحطاط اعتراف می کند:
قتلتُ خير الناس اُما و أبا / و خيرهم اذ ينسبون نسبا
یا جایی برادر مروان می گوید:
لهام بجنب الطف أدنى قرابة / من ابن زياد العبد ذي الحسب الوغل
سمية أمسى نسلها عدد الحصى / و بنت رسول الله ليس لها نسل
و در پاسخ همین شعر است که اهل حدیث نقل کرده اند یزید نیز ابنمرجانه را لعنت می کند و او را متهم به زیادهروی در امر حسین ع می نماید. این دست مرویات را هرچند باید به حساب جعل عذر حشویه برای خلیفۀ اسلامی گذاشت، اما کموبیش حکایت از وضعیت غیرمتعارف آل زیاد در قلب سیاست دستگاه اموی دارد.
عثمان نخستین کسی بود که نهاد «شرطه» را بنا نهاد و امنیت شهری را از وظیفهای داوطلبانه و مسئولیتی اجتماعی به امری حرفهای مبدل کرد. این نهاد البته بسیار نحیفتر از آن بود که در منازعات شهری نقشی سیاسی ایفا کند و به همین دلیل نیز اثری از آن در غائلۀ قتل عثمان نمی بینیم. این زیاد است که نهاد شرطه را توسعه داده و به ضامن امنیت سیاسی در شهر تبدیل می کند. تاکنون هیچ تحقیقی به تاسیس نهاد «گلوبازان» یا «جلاوزة» توسط زیاد و تبدیل آن به رکن شرطۀ چهارهزار سواری کوفه نپرداخته است. کمااینکه هیچ اشارهای نمییابیم به اینکه این گارد سلطنتی که محور سرکوب قیام مسلم نیز بود، غالبا ایرانی هستند. اینها همان حلقههای مفقودۀ تحلیل اجتماعی ما از عاشوراست.
گزاف نیست اگر بگوییم تراژدی حسینی حاصل افزوده شدن مصیبت «پلیس» عراقی به بلیۀ «ارتش» شامی است. دیوانسالاری پلیسی عراق همان پیشکش گرانبهای آل زیاد به آل سفیان بود تا با آسودن از قدرت توزیع شدۀ قبایلی، ارتش فتوحات را خرج نظم درونشهری عراق نکند. اگر شهادت علی ع در دل حماسه محقق می شود بدان دلیل است که او تنها با نهاد لژیون شامی رودرروست؛ حال آنکه با سیطرۀ گارد عراقی بر فضای شهری، تراژدی حسینی نه در حضر قابل اجتناب است و نه در وَبَر.
خونخواهی ثارالله بیش از آنکه متوجه کارگزاران اموی باشد، متوجه ساختارهای اموی است. ساختارهایی که هر آینه از عالم مثُل به جهان ما رجعت می کنند و ما را در معرض انتخاب میان انتقام یا انقیاد قرار می دهند. ما ایرانیان، همانقدر که در برچیدن این ساختارها پیشقدمیم، در بازتولید آنها در دولت اسلامی مسئولیت داشتهایم. لختی که جوشش عاطفۀ زنانهمان نسبت به مصیبت حسین ع آرام گرفت، نوبت کوشش عاقلۀ مردانه است برای گشودن راه ساختار حسینی.