حمید عظیمی
حمید عظیمی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

غایب بزرگ فقه عبادات

از عجایب معارف شیعی این است که با وجود تصاحب بخش اعظم ساحت مناسک ما توسط زیارات و توسلات و مراثی، این حوزه‌ها کماکان ظهور و بروزی در فقه متعارف پیدا نکرده‌اند. این نمی‌تواند تنها ناشی از قرار گرفتن این سه دسته در دائرۀ مندوبات باشد چرا که سنن دیگری همچون نوافل و عمره و اعتکاف و ... به تفصیل در فقه موضوع بحث بوده اند. آنچه دستۀ نخست مناسک را متمایز می‌کند عدم صدق احکام وضعی صحت و بطلان بر آنهاست. در واقع این شگفت تر است که شارع برای مهمترین مناسک هویت‌ساز شیعه نه تنها حکم تکلیفی که حتی حکم وضعی نیز صادر نکرده است. به همین جهت است که 52 باب فقه ما طابق النعل با فقه عامه در عناوین یکی است.

این موضوع یکی از مسببات انقطاعی است که میان فقاهت و ولایت در جامعۀ شیعی وجود دارد. در زیست مذهبی ما نه فقیه تئوریسین مداح است و نه ذاکر مجری اجتهادات مجتهد و این هردو قلمرو منفک و انحصاری خود را در ساختار نهادی تشیع دارند. این دقت را داریم که اینجا سخن از فقیه است و تاثیر او بر صورت جوارحی و تعیّن شکلی تشیع و نه عالم به معنای عام و قابلیت تاثیر وی بر سیرت جوانحی و محتوای آنچه در فضای عتبات و هیئات جاری است.

این خلع سلاح فقیه از تصرف ابژکتیو در فعل مکلف و محصور ماندن اثرگذاری عالمان در حصار سوژۀ شیعی چیزی نیست که به سادگی بتوان از کنار آن گذشت. چرا وقتی ولایت یکی از ارکان و «دعائم» پنجگانۀ اسلام شیعی است، کاملا به‌خلاف چهار رکن دیگر صوم و صلات و حج و زکات، از دایرۀ کلام و اخلاق خارج نگردیده و در آستانۀ فقه خیمه زده است؟ بلاشک آبشخور این پدیده اقتضای لسان نص است وگرنه فقیه به طبیعت حال و حکایت اخبار، عطشی آتشین برای بسط قلمرو شریعت داشته و دارد.

یک حدس این است که فقیه را بدین سبب از پاسبانی دروازه های تشیع خلع کرده‌اند که فقه به سبب نخبگانی و مکتوب بودن انعطاف کمتری در برابر نوسانات دائم حاکم بر سرحدات جامعه دارد. درمقابل این ذاکر و خطیبند که به مقتضای تماس با نبض توده، صلاحیت مهندسی و جانمایی مرزهای طائفه را یافته‌اند. مشابه زمانی که «قُصاص» و «قُراء» عراقی خیلی بهتر از «فقها» و «محدثین» حجازی درک می‌کردند باید به شامیان به چشم بیگانه بنگرند، اکنون نیز ادراک منبر و موکب از تهدیدات هویتی شیعه ای بسا مصاب تر باشد تا نگاه مدرسی حاکم بر قم. به عنوان کسی که دیرزمانی به این مداخلات «غیرعالمانۀ» اهل منابر و مراثی بدگو و بدگمان بودم، اکنون می‌اندیشم که آیا شریعت و «طریقت» شیعی برای بقا راهی جز مفاهمه دارند؟ اگر فقه نتوانسته همپای مدنیت مدرن در مرکزیت طائفه خطوط تماس با جهان «دیگر»ان را تدبیر کند، گناه توده چیست که برای نجات هویت خود از عواطف سنگر می سازد؟

فاطمیهفقیهمنبرمداحهویت
نسبتا طلبه؛ ندرتا شریفی؛ مطلقا انقلابی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید