"انسانشناسی فرهنگ مذهبی ایرانیان"، تنها کتاب تالیفی ای بود در حداقل یک سال گذشته خریدم. مجموعه ای است از پژوهشهای تفسیرگرایانه در خصوص برخی مناسک شیعیان در ایران. نزدیکی اش به فضای پایاننامهام باعث که کتاب را بخرم. با اینکه دکتر کریم خانمحمدی را نمی شناختم.
به جز فصل اول، که از نگاه من به طور کلی خالی از ارزش علمی بوده و به نوعی، دلگویه نویسنده از ایدئولوژی اش درباره "ایرانِ تاریخی" است، باقی فصلها هر کدام یک پژوهشِ نه چندان عمیق درباره یکی از آیین های مذهبی ایرانیان است. فصل دوم به مطالعه پدیده "چنار خونبار الموت قزوین پرداخته است که اگرچه ادعای مطالعه ای مردمشناختی دارد، اما راستی آزمایی مایع خارج شده از درخت چنار در روز عاشورا و برخی داوری های ارزشی درباره تبیین های مردم از این واقعه، از علمیت آن کاسته است. شاید مهمترین دستاورد من از مطالعه این فصل، آشنایی بیشترم با مارسل موس، در نتیجه پیگیری برخی از ارجاعات بخش ادبیات نظری بود.
فصل سوم، پژوهش مشابهی است درباره بیت النورِ شهر قم، محل اقامت و عبادت 17 روزه حضرت معصومه علیها السلام که اکنون زیارتگاه بسیاری از مردم این شهر است. قبل از توصیفِ معماری، مناسک و مراسم ها، آدابِ زیارت و گزارشی از مصاحبه با زائران گوناگون، درباره تقدسِ مکان در مذاهب در اندیشه میرچا الیاده می خوانیم. نخستین بار، آراء او را در پژوهشی که سال 95 در حوزه نظریات منشاء شناسی دین انجام می دادم مطالعه کردم. الیاده از جمله دین شناسان قابلی است که نگرش اجتماعی دارد و در بخشی از تفکرش، به تقدس اماکن در مذاهب و اقسام آنها اختصاص دارد. نویسنده در این بخش زیارتگاه های گوناگونی از کلیمیان، مسیحیان و زردشتیان نیز معرفی می کند که نشانه ای است از عدم انحصار پدیده زیارت در آیین تشیع. سپس به مطالعه قداستِ مکان بیت النور، منشاء آن، اقسام باورداشت های مردم درباره آن و مناسک مختلفی که در آن برگزار می شود می پردازد.
فصل های چهارم و پنجم، دو مطالعه از مسجد جمکران و آیین های نگارش نامه در چاه و نیز زیارت شب های چهارشنبه است. بعد از آن نیز دو مورد از مناسک مرتبط با عزاداری های حسینی در ایران، یعنی مراسم دهم مهرماه در مشهد اردهال و نیز نخل گردانیِ شب و روز عاشورا در یزد مورد مطالعه قرار گرفته اند. شاید بتوان این دو فصل را بخش برجسته کتاب دانست، در مطالعه مناسک مشهد اردهال، نویسنده به توضیح این مطلب می پردازد که توسعه سیستم های ارتباطی و پدیده "جهانی شدن"، نه تنها به از میان برداشته شدن فرهنگ های بومی منجر نشده، بلکه آنها را تقویت نیز می کند. مناسک بومی، از آن جهت که معانی وابسته به زمینه فرهنگی، تاریخی جغرافیای خاصی دارند، خود را در مسیر تغییرات اجتماعی بازسازی کرده و همچنان عناصر هویتی خود را بازتولید می کنند. در مطالعه نخلگردانی، نویسنده با تکیه به آراء گیرتز، ادعای چندباره خود در کتاب را مجدداً تکرار می کند که باور داشت دینی، متکی و وابسته به مناسک و آیین های اجتماعی آن است. چرا که این آیین ها در بردارنده نمادهای حاوی معانیِ دینی و هویتی بوده و از طرفی اساساً نظام دینی، تنظیم کننده معانی در زندگی انسان هاست. هرچند ایده گیرتز برای من دارای ابهام است و فکر می کنم که این بستر بودنِ آیین ها و مناسک برای باورداشت دینی، در تشیع با "معرفت افزایی" پیوند فراوانی داشته و دارد، اما در همین حد آشنایی با ایده گیرتز، از کتابی که آنچنان دلچسب نبود، کافی است.
تمامی این مطالعات تا حد زیادی توصیفی و خالی از تفسیر عمیق هستند. هرچند نویسنده ادعا می کند که از ایده گیرتز پیروی کرده است و بنا داشته تا کنش های اجتماعی در مناسک مذهبی را به عنوان "پدیده های اجتماعی تام" مورد مطالعه قرار دهد و "توصیف فربه" گیرتزی از آنها ارائه کند، اما لایه توصیف فربه آن چندان فربه نیست و لاغر باقی مانده است. اغلب نتیجه گیری های تفسیری، توضیح واضحات است. چیزی که من درباره پایان نامه و فعالیت های خودم، بسیار از آن هراس دارم.
در یک قضاوت کلی، نویسنده و پژوهشگرانی که در مطالعات تجمیع شده در این کتاب نقش داشته اند، از پس مطالعه ای تفسیرگرایانه در خصوص مناسک آیین تشیع برنیامده اند. آنها حداکثر چند ایده مختصر انسان شناسانه، هرمنوتیکی و تفسیری را به کار گرفته و یک توصیف از مناسک ارائه کرده اند. مطالعه ای که به خصوص در فصل دوم و درباره چنار خونبار الموت، کاملاً با معیار ها علمی فاصله دارد. اما من این کتاب را نه برای دستاورد های علمی اش، بلکه برای کسب ایده هایی روش شناختی مطالعه کردم تا با ذهنی باز تر، ویراست دوم پروپوزال کارشناسی ارشدم را بنویسم. بخش اول کتاب را که حذف کنیم،خوب بود. اما نه عالی.