برای بعضی دیزاین چیزی شبیه هنرهای زیباست و خلق تصاویر یا محتواهایی چشمنواز را کلیت دیزاین میدانند. البته نمیتوان ادعا کرد این رویکرد بهطور مطلق هیچ ارزشی برای ارائه ندارد اما دستکم این نگاه به دیزاین پنجره کوچکی است که تصویر کامل را نمایان نمیکند.
دیزاین وجوه دیگری هم دارد. برای من دیزاین سوای ظاهر آن، کارکرد و کاربردی دارد.
این کاربردها را میتوان بیشتر شکافت و روشنتر کرد. «کارکرد» و «کاربرد» داشتن ذاتاً بهنسبت چیزی دیگر معنی پیدا میکند. یک «صندلی» را پیش چشم بیاوردید، اینکه صندلی ما چه کارکردی دارد اولین فاکتوری است که هنگام انتخاب یا خرید یا هر نوع بررسیای دیگری اهمیت پیدا میکند.
اگر بناست برای اتاق نشیمن خود صندلی انتخاب/دیزاین کنید احتمالا راحتی صندلی برایتان اولین اولویت است (کارکرد/کاربرد) حتی توجه به شکل و شمایل صندلی اتاقِ نشیمن هم در راستای کارکرد آن معنیدار میشود. احتمالا همه خانههای را دیدهایم که صندلیهای سلطنتی(!) دارند که هیچکس، هیچ وقت از آنها استفاده نمیکند!
حال صندلی اتاق نشیمن را با صندلی اتاقکار یا صندلی دندان پزشکی یا صندلی یک جنگنده اف-۴ مقایسه کنید.
جابهجا استفاده کردن از هرکدام از این صندلیها میتواند حتی کمدی باشد!
القصه اینکه میتوان هزاران مثال و نمونه از کارکرد دیزاین و بهتر بگویم محصولاتِ دیزاین سراغ آورد و هرروز بر اهمیت دیزاین به عنوان یک ابزار مدرن جهان جدید یاد کرد.
غرضم این است که ندانستن این مورد به ظاهر جزئی برای دیزاینر فاجعه است و برای مصرفکننده هدر رفتن فرصت و هزینه.
ما چه در مقام انتخاب باشیم و چه در موضع تالیف باید بدانیم چرا، برای چه کاری، چه چیزی را میسازیم (و یا) دیزاین میکنیم.
همین مثال صندلی را به ui محصولات، معماری و چیدمان خانهها و سازمانها و دیزاین برندها و لوگوها تعمیم دهید. مسئله و منطق موضوع یکسان است.