1- در فلسفه علم روشهای مختلفی برای اثبات گزاره ی علمی پیشنهاد شده که یکی از آنها روش ابطال پذیری است (که قصد پرداختن مفصل به آن را ندارم). روش ابطال پذیری به زبان چندگانه ها اینطور بیان میشود: اگر میگویی گزاره نادرست است ، «دیگری» آن را نشان بده. این دیگری باید قطب مقابل یا متضاد آن گزاره باشد.
2- میلاد دخانچی اخیرا به درستی اشاره کرده است که شریعت (و بطور کلی اسلام) از دو راه میتواند به جامعه تزریق شود یکی به روش اجبار ، قانون ، کنترل و نظارت ، مجازات و... و یکی هم به روش ارشاد ، تبلیغ ، موعظه ، اخلاق ، اقناع و...
3- اساس تبدیل اسلام به قانون محل تامل است ؛ چرا که ذات قانون با اجبار و اکراه همراه است و بنا به اجماع علمای اسلام ، دینداری ظاهری با اجبار و بدون ایمان قلبی و اختیار ارزش ندارد. چه اینکه خود نبی مکرم ص و خداوند متعال هم کسی را مجبور نکردند.
4- اگر زانوی قانون روی گردن کسی باشد ، دست کم در آن وضعیت نمیشود وی را موعظه کرد. چه اینکه اگر به کسی گفتیم بیا کاری انجام دهیم میتواند بپرسد روز یا شب؟ صبح یا ظهر؟ غروب یا بعد از ظهر؟. ولی نمیتواند بپرسد داخل کهکشان یا بیرون آن؟ روی زمین یا روی سیاه چاله فضایی؟ چون آنها اصلا موضوعیت ندارند و بعنوان یک گزینه قابل انجام نیستند.
هر پیشنهادی باید دارای یک قطب مقابل و «دیگری» باشد تا معنا پیدا کند وگرنه هیچ تفاوتی با اجبار قانونی ندارد ، لذا در چنین حالتی ، پیشنهاد و اخلاق و موعظه و تبلیغ ، بلاموضوع میشوند و انجام آن به یک مضحکه تبدیل میشود.
5- امور جامعه اسلامی به دو بخش تقسیم میشود ، یکی بخشهایی که مربوط به امور جاری استیت است و دیگری امور دینی. امور دینی نمیتواند و نباید بنا به دلایل گفته شده ، اجباری شود. و اما استیت میتواند حداقلی از نظم را برای گذران روان امور روزمره اجبار قانونی کند ، و یا مثل بعضی از جوامع حداکثر خفقان و کنترل را بنا به منویات راس استیت اعمال کند. از آنجا که هدف استیت صرفا کارآمدی است ، در مواردی که اغراض ایدئولوژیک یا دینی با آن مخلوط نشود (مانند جوامع لیبرال) به حداقل قوانین و کنترل اکتفا میکند.
این را برای کسانی گفتم که مسائل فرهنگی مثل حجاب را به رد شد از چراغ قرمز که نظم عمومی را سریعا برهم میزند تشبیه میکنند. هرچند اگر استیت تشخیص داد که پوشش کم میتواند نظم را به هم بزند یا چیزی را مختل کند میتواند برای آن قوانینی وضع کند ولی هیچ ربطی به دین ندارد. چه اینکه در کشورهایی که به هیچ وجه حکومت دینی ندارند نیز امروزه قوانینی درباره پوشش وجود دارد و مخصوصا در محیط های علمی و دانشگاهی این قوانین به همان علت مذکور (و نه علت دینی و ایدئولوژیک) معمولا سختگیرانه تر است.
6- سو تفاهم های زیادی درباره حکومت اسلامی برای ما وجود داشته و دارد. تصور میکردیم و میکنیم که حکومت اسلامی یعنی یک حکومتی که به جای اطرافیان شاه ، به اطرافیان امام و حزب اللهی ها باید رانت و انحصار بدهد. یا حکومت اسلامی باید تمام اسلام را بصورت قوانین خشک و اجبار تصویب کرده و همه را مجبور به اجرای ظاهری کند. یا حکومت اسلامی یعنی حذف هر آنچه «دیگری» اسلام است و نپرسیدیم چرا خود خدا به فکرش نرسیده بوده که «دیگری» های آن را حذف کند و دیگر شاهد شیطان و شمر خوارج و معاویه و... نباشیم؟
حکومت اسلامی در تصور ما حکومت ظاهرگرایی و ظواهر بوده است ولی ماهیت و معنا هیچ اهمیتی ندارد. ظاهرا همه نمازخوان هستند در نهادهای دولتی و مدرسه و پادگان ، و ظاهرا هیچکس در خیابان شرب خمر و روزه خواری و بدحجابی نمیکند. ظاهرا ده ها شبکه تلویزیونی و ماهواره ای راه انداخته ایم و ظاهرا قوای سه گانه را به جوانان مومن انقلابی و حزب اللهی داده ایم. ظاهرا نرخ تورم را پایین آورده و ده ها نهاد برای ترویج فرهنگ و اسلام با بودجه کلان تشکیل داده ایم. ظاهرا حوزه و دانشگاه اسلامی و... درست کرده ایم. ظاهرا دوربین سینما را از دست فاسدهای قبل از انقلاب گرفته و به دست برادران انقلابی داده ایم.
البته خیلی تقصیر ما نبوده و نیست ، ذات استیت ، ظاهرگراست و سیستمی است برای کنترل ظاهر و ابدان بشر ، و اساسا نسبتی با معنا ندارد. (حتی تقصیر اصالت وجود و ملاصدرا هم نیست! هرچند باورتان نشود)
7- برای یک بی حجاب ، تبلیغ و تشویق معنا ندارد وقتی که «نه» گفتنش مساوی است با پرت شدن داخل ون گشت ارشاد با چک و لگد. تبلیغ دینداری اسلامی معنا ندارد وقتی هرگونه مذهب غیر اسلامی یا تغییر مذهب از اسلام حکمش اعدام است. تبلیغ نماز معنا ندارد وقتی در تمام سیستم از مدرسه تا پادگان سربازی ، نماز اجباری بوده است. تبلیغ احزاب و انتخابات معنا ندارد وقتی ردصلاحیتهای گسترده به دلایلی جز بزهکاری اثبات شده، مانند مواضع و اظهار نظرهای سیاسی متفاوت انجام میشود. همچنین درباره رسانه ی انحصاری صدا و سیما و قس علی هذا...
8- برای هر پیشنهاد ، تبلیغ ، موعظه و... باید یک گزینه «دیگری» وجود داشته باشد که شما از آن نهی و به چیزی دعوت میکنید. چنانچه در ابطال پذیری علمی هم وقتی قابل انجام است که گزاره دارای «دیگری» باشد که با آن ابطال شود. اگر گزاره علمی هیچ وقت ابطال پذیر نباشد به آن علم گفته نمیشود و از عناوینی مثل شبه علم یا مهملات یا خرافه یا... استفاده میشود. در کار فرهنگی نیز حذف گزینه های دیگر ، کار را از حالت دو قطبی و داشتن «دیگری» خارج میکند و از دست شما به دست کسی میسپارد که آن یک گزینه را انحصاری کرده است.
طرفداران این نظریه خوب است بدانند اگر بنا بود با زور و اجبار استیت همه قوانین اسلام بصورت ظاهری اجرا شود ، حکومت خداوند بسیار قویتر از این استیت 40 ساله ی ما بوده و ایده پردازی او هم از ما قویتر است. چرا خداوند با جبر خودش همه جا را گل و بلبل و همه را مسلمان و درحال عبادت نکرد؟
9- جا دارد در این رابطه به نقل از جناب حسن عباسی بنویسم که فتنه یعنی فضای غبارآلودی که حق و باطل با هم مخلوط و (دست کم برای بعضی) غیر قابل تشخیص شده است. یعنی به اشتباه ، باطل معروف شده و حق منکر. در چنین حالتی ابتدا باید حق و باطل را تبیین و تفکیک کرد و جای هرکدام را مشخص کرد. یعنی در عرف ، حق را معروف و اثبات ، و باطل را منکر معرفی کنیم. آنگاه است که میتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم که منجر میشود به گرایش جامعه به سمت حق و دوری از باطل. و از اینجا به بعد مانند آنچه در توییت بالا نوشته شده ، استیت میتواند بر مبنای عرف و صلاحدید خودش (بنا به اهداف استیت مانند کارآمدی و مقبولیت و تسهیل گری) ، قوانینی متناسب با آن وضع کند.
در مجموع ، مشاهده ی وضعیت فعلی ما را به این نتیجه میرساند که شیپور استیت و اسلام را از سر گشادش دمیده ایم.