چند سال پیش یکی از دوستانم درگیر عشقی دردناک شده بود. یکی از همان روزها تماس گرفت و از ناسپاسی معشوق برای من دردِدل کرد. از این که آنچه در توان داشته، چه مالی، چه زمانی و چه عاطفی در سبد اخلاص گذاشته و حالا طرفِ مقابل به سادگی مرامِ بیتفاوتی و بیمهری در پیش گرفته. من که از امروز کمتجربهتر بودم، با تمام توان همراهِ رفیقم شده و به محبوبش تاختم و شاید واضحترین واژهای که آن روز ناشیانه در مورد کسی به کار بردم و امروز میتوانم به خاطر بیاورم «بیلیاقت» بود. چند روز بعد باز همصحبت شدیم. این بار گفت که با فلانی _یکی دیگر از دوستان همدانشگاهی_ در این مورد صحبت کرده و استدلال او برایم جالب و حتی حسادتبرانگیز بود. او گفته بود تو آنچه کردهای نه برای دیگری، که برای خودت بوده. تو برای کسی کاری کردی که دوستش داری و این در اصل برای لذتیست که از این کار میبری.
.
این قصه برای من این اواخر هم تکرار شد. با رفیقی دو سوی میز یک کافه نشستیم و به صحبتهایش در باب معشوقی که پس از دیدنِ محبتهای بیشمار کملطفی کرده گوش دادم. این خاطرهی نسبتاً قدیمی و همهی آنچه این چند سال بر خودم گذشته به یاریام آمد که این بار به جای تاختن بر آدمی ناشناخته، ضمن تاکید بر اهمیتِ انتخاب عاقلانهی معاشر و معشوق، لذتِ خودخواهانهی فداکاری در عشق را به این دوست یادآوری کنم. گذشت تا امروز به میانههای #و_نیچه_گریه_کرد رسیدم. قرابت آنچه میخواندم و قصهی این رفیقِ دلشکسته برایم جالب بود و تصمیم گرفتم تصویر این خطوط را که #اروین_یالوم از زبان #نیچه نقل میکند _و در بند آخر این یادداشت آمده_ برایش بفرستم. در نهایت فکر کردم اینها را با همهی کسانی که میشناسم به اشتراک بگذارم. مگر نه این که خیلی از ما لااقل یک بار احساس کردهایم که در مقابل مِهرمان ناسپاسی شده... و مگر نه این که همهی ما یک بار برای همیشه باید بفهمیم که هرآنچه کردهایم، و میکنیم، برای خودمان است... و فقط خودمان.
.
«...انگیزههای خود را به طور کامل تشریح کنید! به این نتیجه خواهید رسید که هیچوقت هیچکس، کاری را کاملاً به خاطر دیگری انجام نمیدهد. تمام کارها متوجه جهت خود آدم، تمام خدمات برای خود و تمام عشقها، عشق به خود است... اظهارنظر من غافلگیرتان کرد؟ شاید بهتر باشد که به عزیزترین و نزدیکترین کسِ خود فکر کنید. عمیقتر حفر کنید و پی خواهید برد که کسی که شما دوست دارید، او نیست. چیزی که شما دوست دارید، احساس مطبوعی است که چنین عشقی را در شما بیدار میکند! آدم در نهایت، عاشق آرزوها و اشتیاقهای خود است...»