حامد صفایی‌پور
حامد صفایی‌پور
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

این داس در دست تن‌ناشناسان است؛ برای قتل رومینا، دختر ایرانی

این داس در دست تن‌ناشناسان است!
برای قتل رومینا، دختر ایرانی

سال‌ها پیش دانش‌آموزشی داشتم که از اتفاق در مسیر مدرسه دلباخته دختری شده بود. آن پسر برایم تعریف کرد که یکبار مادر «مهتاب» او را به خانه دعوت می‌کند و پس از سلام و احوال‌پرسی، او را در کنار دخترش می‌نشاند؛ قدری صحبت می‌کنند و آنگاه آلبوم خانوادگی‌شان را می‌آورد. پسر، مهتاب و مادرش با هم آلبوم را ورق می‌زنند. مادر تقریبا همۀ اعضای خانوادۀ مهتاب را به پسر معرفی می‌کند: دایی‌ها، عمه‌ها، خاله‌ها؛ سطح خانواده و برنامه‌های زندگی آن‌ها را نشان می‌دهد. پسر در پایان این دیدار دوستانه به روشنی درک می‌کند که مهتاب نمی‌تواند در آینده، دوست یا همسر او باشد. پسر در پی این مصاحبت کوتاه فهمیده بود: مهتاب زیباست؛ دوست‌داشتنی است اما در دراز مدت، نمی‌تواند رابطه پایداری میان آنها وجود داشته باشد. نتیجه چه بود؟ قرار شده بود روزی یکبار تماس تلفنی، و هفته‌ای یکبار دیدار حضوری داشته باشند. هیچ چیزی را از خانواده‌ها پنهان نکنند (و نکرده بودند) و روابطی در همین حد داشته باشند. این رابطه را واقعیت‌ها مدیریت می‌کرد و پس از چندی واقعیت‌های دیگر همه داشته‌های این رابطه را به خاطراتی خوش از عشق دوران نوجوانی، دیدزنی‌های آنی، تصویر مهتاب در مانتوی سرمه‌ای، شاعر شدن پسر و فرستادن شعرهای قرضی، تبدیل کرد.

این اتفاق برای من، از یک خانواده مذهبی، رویداد ساده­‌ای نبود؛ احساس نیاز به ساختن ارزش‌های زندگی، اینبار نه از بیرون که از درون، نه از جهان‌بینی‌ها و هنجارهای عرفی که از وجدان و تمایل به دیدن دوبارۀ خود، خودی که خود را دوست داشت و خویشتن را چراگاه شیطان نمی‌دانست. خودی که به عقل خویش اعتماد می‌کرد و به خود حق دوست داشتن و دوست داشته‌شدن می‌داد و با این حق، حق تجاوز، خشونت و چنگ زدن بر آینده و سرنوشت دیگری را، خود از خود، ستانده بود. احساسی نو که به نگاهی نو به انسان و به تن، و به زن، منجر می‌شد.

اکنون احساس می‌کنم این داسی که امروز سر از تن «رومینا» جدا کرده است، روزی در دستان من بود. من نیز استعدادش را داشتم؛ استعداد سربریدن به جرم دل‌دادن. این داس در همه دستانی است که رابطه دختر و پسر را فقط در استعارۀ «پنبه و آتش» فهم می‌کنند. در همه دستانی است که هنوز تنها نحوۀ مراوده دختر و پسر را الگوی ازدواج سنتی فهم می‌کنند و خلاقیتی در فهم و پیاده‌سازی الگوها و مناسبات جدید برای درونی‌ساختن وجدانیات، اخلاقیات و ارزش‌ها ندارند. در همه دستانی است که هنوز مساله امر جنسی را، در یکی از جوانترین کشورهای دنیا، مساله اولویت‌دار کشور احساس نمی‌کنند. این داس در دست تن‌ناشناسان است. در همه دستانی است که هنوز مسائل حقوقی را با اخلاقی، اخلاقی را با شرعی را خلط می‌کنند و بر دوش فقه، باری را می‌گذارند که خدای این دین نگذاشته است. «ما و راه دشوار تجدد» با این انگاشته‌ها، این قوانین و این «شواری نگهبان» طی نمی‌شود.
سخن گفتن از تمدن نوین بر خاکی که خون رومینا بر آن ریخته است، تهوع‌آور است. تا دستی برای حل این مساله به میان نیاید و کاری به سامان نگردد، نفرین ابدی بر این خاک جاری است.

رومینا اشرافیتمدن نوین اسلامیفقه پویا
برای آموختن، می‌نویسم! | دکترای فلسفه علم، مدرس مهارت‌های اندیشیدن | موسس و مدیر موسسه تیزفکری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید