ویرگول
ورودثبت نام
hamedshafiei
hamedshafiei
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

فروپاشی « ایگو»ی نظام سیاسی

یکی از مولفه های دیکتاتوری مدرن، حرکت جامعه به سمت فرسودگی اجتماعی است. نشانه های آشکار چنین جامعه ای تجاوز آشکار، خودکشی، افزایش نزاع ها، درگیری ها ( اینکه هر فردی خود را مجری به حق برخورد با دیگری می داند) و... است. افراد در چنین جامعه ای با وجود گستردگی ابزار رسانه هیچ واهمه ای از رسوایی ندارند: چه آن فردی که تجاوز می کند، چه فردی که در یک نزاع فرد دیگری را به قتل می رساند، یا فردی که قتل فرزند خود را به عنوان یک حق تلقی می کند.

گرچه حکومت پس فراگیر شدن یک بحران اجتماعی _ متاثر از فشار افکار عمومی _ دست به یک سری اقدامات مقطعی می زند، اما در عمل و واقعیت چندان ناراضی از بحران پیش آمده نیست. زیرا دایره اقدامات برخوردی و سلبی افزایش پیدا می کند.

درواقع در دیکتاتوری مدرن، حکومتی با ادعاهای بزرگ و نئوپوپولیستی اما ناتوان از بحران اجتماعی پیش آمده، گاهی به یک نوجوان رقصنده یا دختر دوچرخه سوار گیر داده یا فردی که از یک واقعه فیلمبرداری کرده و عامل اطلاع رسانی بوده است را متهم می کند و با آگاهی از کاهش مقبولیت خود در افکار عمومی از رسانه یا رسانه هایی بهره می برد که از حداقل مشروعیت برخوردار است و در آن اقدام به صحنه سازی هایی برای توجیه اتفاق پیش آمده می کند که باورپذیری بسیار اندک دارد.

در اینجاست که به موازات فرسودگی اجتماعی، شاهد درماندگی نظام سیاسی نیز خواهیم بود. این درماندگی را می توان نوعی فروپاشی «ایگو»ی حکومت_ همان «من» در کار فروید که جایگاه سوژه در فلسفه – جامعه شناختی را دارد_ دانست.

از نظر فروید، چنانچه فردی در چند قدمی فروپاشی روانی باشد، ایگو قادر به واقعیت سنجی و روبه راه کردن اوضاع نیست و دست به رفتارهایی عجیب و غریب می زند. برای نمونه فردی را در نظر بگیرید که آبروی خود را از دست داده است و افرادی که پیشتر روی او حساب باز می کردند، طردش کرده اند. در چنین موقعیتی فرد دیگران را متهم می کند یا کودکش را کتک می زند یا اقدامات فرار رو به جلو انجام می دهد.

*برشی از کتاب دیکتاتوری مدرن

ایگودیکتاتوریبحرانپوپولیسم
حامد شفیعی ـ روزنامه نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید