نام زينب س براي همهي ما به ظاهر شناخته شده است؛ اما گاه انسان، چيز ارزشمندي دارد و بارها آن را ديده است، ولي باز ميل دارد به آن نگاه کند و زواياي ديگرش را بشناسد.
برای مطالعه بیشتر به سایت سائحات مراجعه کنید
هر نظرم که بگذرد، جلوهي رويش از نظر
بار دگر نکوترش، بينم از آنچه ديدهام
نامش بايد از آسمان نازل شود، با نظر مستقيم حقتعالي! گويا خداوند خواسته است يک جهانبيني را در يک نام، خلاصه کند.
"زينب" در لغت يعني درخت معطر و زيبا؛ و يکي از مهمترين ويژگيهاي درخت، اين است که ميوه ميدهد و ثمر دارد و در بهره گرفتن از ثمرهاش هم، هيچ کس را رد نميکند.
"كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ. تُؤْتي اُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها."
زينب س شجرهي طيّبهي کربلا و در واقع تکثيرشدهي درخت پيامبر ص، علي ع و زهرا س است؛ که هر لحظه در حال بهره رساندن است و قامت افراشتهاش، خشم کوتهبينان را برانگيخته است؛ "كَزَرْعٍ أخْرَجَ شَطْأهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ"
ديدهايد؟ بچههاي کوچک که ميخواهند از درختي ميوه بچينند، به آن سنگ ميزنند؛ به چه جرم و گناهي؟ چون دستشان کوتاه است و نميتوانند درست، ميوه را بکَنند، سنگپراني ميکنند؛ اين است جرم درخت!
تو را تحملِ امثال ما ببايد کرد
که هيچ کس نزند بر درخت بيبَر، سنگ!
وگرنه جرم زينب س چه بود که وقتي از کوچههاي شام رد ميشد، به سويش سنگ پرتاب ميکردند؟ مگر با اين مردم پيکار کرده بود يا کسي از آنان را کشته بود؟ مگر ناسزايي گفته بود؟! يا نه... او ميوه داد و ميوهاش، از دست کوتهبينان دور بود؛ اين بود که سنگش زدند.
عظمت زينب س ريشه در توحيد دارد و اين ريشه، در صلبهاي والا و رحمهاي پاکيزه، پرورش يافته؛ همان جا که حسين ع پروريده شده است؛ "أشْهَدُ أنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الأصْلابِ الشَّامِخَةِ و الأرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ"
زينب س رمزدار و پيامدار عاشوراست. او نه يک پيامآور زن بود، بلکه پيام عاشورا را که خلاصه و روح پيام تمام اديان است، به مردم رساند.
سرّ ني در نينوا ميماند، اگر زينب س نبود
کربلا در کربلا ميماند، اگر زينب س نبود
زينب س شهيد کربلا نبود، اما شاهد کربلاي حسين ع بود و مشهود حسين کربلا. او طالب حسين ع بود و مطلوب او؛ و حاصل و محصول اسلام بود.
ريشهي توحيدِ زينب س ادراک رمز حرکت حسين ع است، وقتي به خواهرش فرمود: "يَا اُخْتَاهْ، كُلُّ الَّذِي قُضِيَ فَهُوَ كَائِنٌ". زينب س به برادر خود گفت: آسودهخاطر باش که تا انتهاي سفر، همراه تو خواهم بود و نه تنها در هيچ محفلي چون و چرا نميکنم و هيچ بهانهاي نميگيرم، بلکه هرگز مسئلهدار هم نميشوم؛ هرگز نخواهم گفت که: آقا، اين چه حرکتي است؟! مگر شما مردم کوفه را نميشناسيد؟ اگر اين طور عمل ميکرديد، بهتر بود و...؛ همان چيزهايي که ابنعباسها و ديگران گفتند!
زينب س چون و چرايي نداشت، چون رمز حرکت سيدالشهدا ع را يافته بود. عليبنحسين ع خطاب به او فرمود: "أنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ". هماوست زني در لباس اسارت، اما با ابهت و کلامي آتشين؛ چنانکه اگر يزيد، آتش بر خيمهها زد، زينب س کاخ يزيد را به آتش کشيد!
آفرين بر تو؛ "بِأبِي أنتِ وَ اُمّي".
کار حسين ع مقدمهاي بود براي فرياد زينب س و کار زينب س نتيجهاي بود از حسين ع. زينب س در خطبهاش، آغاز کار و روز آخر تاريخ را ميفرمايد که: "الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، الَّذِي خَتَمَ لِأوَّلِنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ لِآخِرِنَا بِالشَّهَادَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ نَسْألُ اللهَ أنْ... يُحْسِنَ عَلَيْنَا الْخِلافَةَ؛ إِنَّهُ رَحِيمٌ وَدُودٌ وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ."
سپاس، خداي را که اول ما را به سعادت و مغفرت ختم کرد و آخرمان را به شهادت و مغفرت؛ و از خدا ميخواهيم خلافت را بر ما نيکو گرداند؛ که همانا او مهربان و اهل محبت است؛ او براي ما کافي است و سرپرست خوبي است.
ببينيد اين درخت پرثمر، حتي همانهايي را که به او بيحرمتي کردند، بيبهره نگذاشت و چگونه از ثمرهي کلام خود، بهرهمندشان کرد. او ميديد که قيام سيدالشهدا ع چقدر در تعجيل آن ظهور نهايي مؤثر افتاده است. زينب3رمزِ سر به مهر و مخفي مدينه است. او خود، حديث کساء است؛ چرا که "نايبةالزهرا س" است. او امّابيهاي مکرّر است براي علي ع. همان اميرالمؤمنيني که "کهف الورٰي"است؛ غار و پناهگاهي براي همه. و غار، اصلاً در ندارد و نميگويد: تو کيستي و چه ميگويي؟ بلکه همواره باز است: هرکه هستي، وارد شو.
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کريم
گوش اين طايفه، آواز گدا نشنيده است!
"اللَّهُمَّ أدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ:."
خدايا، ما را نيز در آن خيري که محمد و آلش:را وارد کردي، وارد فرما.
ما را زينبي کن، حسيني کن، عاشق کن.
سلسلهي موي دوست، حلقهي دام بلاست
هر که در اين حلقه نيست، فارغ از اين ماجراست
گر بزنندم به تيغ، در نظرش بي دريغ
ديدن او يک نظر، صد چو مناش خونبهاست!
ور بروَد جان ما، در طلب وصل دوست
حيف نباشد که دوست، دوستتر از جان ماست سوره ابراهيم، آيات 24 و 25 : همچون درخت پاكى كه ريشهاش ثابت و شاخهاش در آسمان است؛ هر زمان، ميوه خود را به اذن پروردگارش مىدهد.
سوره فتح، آيه 29 : همانند زراعتى كه جوانههاى خود را خارج کرده و سپس به تقويت آنها پرداخته، تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و زارعان را به شگفتى وامىدارد؛ تا كافران را به خشم آورد.
مفاتيح الجنان، زيارت وارث.
بحار الأنوار، ج44، ص372 : خواهرم، هر چه حکم قضا باشد، همان ميشود.
الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص305 : به حمد الهي، تو عالِمي بدون معلم هستي.
اللهوف على قتلى الطفوف، ص186.
الکافی ج 2 ص 529.