جادی میرمیرانی یکی از محبوبترین چهرههای این روزهای حوزه فناوری اطلاعات است البته چهره سیاسی و اجتماعی است.
البته شخصاً او را خیلی نمیشناسم و پیگیر فعالیتهای او نیز نیستم.
شاید علتش این است که خودم همیشه میخواستم در حوزه فناوری اطلاعات به صورت گسترده دست به تولید محتوا بزنم به هر دلیل این کار را نکردم.
جادی که با شلوارک پوشیدن در دانشگاه خواجه نصیر پس از بازداشت عجیب و غریبش بیش از حد معروف شد حالا پا را از عرصه حوزه فناوری اطلاعات فراتر گذاشته و در سایر حوزههای اجتماعی و توسعه فردی اظهار نظر میکند
جدا از اینکه جادی درست میگوید یا غلط (اگر اساساً درست و غلطی وجود داشته باشد) مسئله اصلی اینجاست که مردم ایران سالهاست که دارند خبرگی را با نخبگی هم ارز میدانند.
به واقع این کشور کشوریست نخبه پرور و مانند تیم فجر سپاسی در دهه.های گذشته جوانانی با استعداد را جذب میکند در دانشگاهها پرورش میدهد و بعد شرایط سیاسی اقتصادی را به نحوی فراهم میکند تا همه آنها کشور را ترک کنند و این نخبگان دو دستی تقدیم شوند به بیگانگان.
از این خطابه غرا درباره مهاجرت که بگذریم آن دسته از نخبگان یعنی آدمهای باهوش تحصیل کرده انگلیسی بلد که در کشور میمانند و از نظر سیاسی نمیتوانند در دستگاههای حکومتی و دولتی مشغول شوند به طرق مختلف در میان مردم برای خود اعتباری دست و پا میکنند درست مانند جادی میر میرانی.
البته این هیچ اشکالی ندارد که یک آدم باهوش مانند جادی بیاید و برای مردم افاضات بکند.
اما نکته اینجاست که مرجعیت سیاسی اجتماعی که من آن را ترجیح میدهم مرجعیت خبرگی بنامم از خبرگان و کار آزموندگان روزگار گرفته شده و به نخبگان وان کار نا آزموده سپرده میشود.
البته جامعه ایرانی امروز ر حوزه مس مدیا دچار مشکلات بسیار عمیقتری از این هست که در این مقاله به آن پرداخته شد
اما جابجایی مرجعیت را نباید نادیده بگیریم. تحلیلگران سیاسی تراز حکومت که به راحتی میتوانند تحلیلهای خود را از جامعه بیان کنند نیز مشابه این دغدغه را دارند آن هم جابجایی مرجعیت از صاحبان تخصص ه سلبریتیها هست.
در واقع عوام الناس بیشتر از آنچه که به حرف متخصصان هر حوزهای گوش بدهند به حرف سلبریتیها گوش میدهند.
در حال حاضر سلبریتیها میتوانند در حوزههای سیاسی اجتماعی مذهبی توسعه فردی و هر چیز دیگر به راحتی اظهار نظر کنند و حرفشان خریدار دارد.
حالا اینجا به جادی میر میرانی گیر دادیم به خاطر آنکه ایشان از همه تازهتر از گرد راه رسیده است و گرنه انسانهای بیشماری هستند که شامل این قاعده میشوند و باید درباره آنها مثنویها سرود.
خلاصه آنچه میخواهم بگویم این است که باید بسیار مراقب باشیم که خبرگان و کارآزموندگان که گرم و سرد روزگار را چشیدند از اقبال پرشور و چشم بسته ماه ر شبکههای اجتماعی به نخبگانی که بینش عمیق هنوز در آنها پدید نیامده، دلسرد نگردند و تندک رغبتی برای آن داشته باشند که داشتههای خود را با نسل بد(و نه بعد) به اشتراک بگذارند.