اگر فرهنگ دهخدا را که خودش فروتنانه آن را لغت نامه نامیده نگاهی بکنیم در معنی تعلیم به این جستار می رسیم:
تعلیم . [ ت َ ] (ع مص ) بیاموختن و بیاگاهانیدن .
(تاج المصادر بیهقی ). آموزانیدن و بیاگاهانیدن .
(دهار). آموزانیدن و آگاه کردن .
(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کسی را چیزی آموختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
آموختن و تربیت و تأدیب . (ناظم الاطباء) : وی دو تدبیر و تعلیم بد کرد که روزگارها در آن باید تا او را در توان یافت و از هردو خداوند پشیمانست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 329).
همه این ها بر آموزاندن چیزی بر کسی دلالت می کنند درست نقطه مقابل تعلم که بر آموزش دیدن تمرکز دارد.
نکتهی باریک اینجا است که در واژهی نخست فشار بر دوش «تعلیم» دهنده است و او است که موظف است امر تعلیم را به سرمنزل مقصود برساند و در واژه «تعلم» فشار امر آموختن بر دوش کسی که میخواهد بیاموزد.
برای نمونه مهندسانی که زیر دریایی را از روی شکل ماهی های بزرگ پیکر طراحی کردند از ماهی تعلم کرده اند و ماهی معلم ایشان نیست.
اطلاق معلم به آموزگار ابتدایی به این دلیل است که او مسول است آموزش به آموزشگیرنده منتقل شود اما استاد این وظیفه را ندارد استاد درسش را می دهد و می گذرد و آموختن بر عهده ی یادگیرندگان است.
از این رو اگرچه در نظام آموزشی استاد جایگاهی بالاتر در سطح تحصیلی را دارد لیکن در نهاد این معلم است که جایگاهش والا تر است.
برخی از علوم نیز اساسن به صورت تعلم از استاد قابل انتقال نیستند. علم حضوری از این نوع است.
معلم بزرگ انسانها در اسطورهها کسی است که آوازش علم را افزون میکند. علم(هرچه باشد) را از راهی بجز تعلم و تنها از طریق تعلیم منتقل می کند.
در شاهنامه این سیمرغ است که چنین ویژگی را دارد. برای شناخت بهتر سیمرغ باید پای را از شاهنامه بیرون نهاد و به متون زرتشتی رفت و آثار سیمرغ را یافت و پس از آن به آواز پر جبرئیل در آمد و از سهروردی رمز سیمرغ را پرسید.
سیمرغ که در اسطورههای فرزند پرور است و شنیدن صدایش علم را افزون می کند واسطهی فیض الهی است مر بشر را.
و اگر میان شخصیت های شاهنامه به دنبال کسی باشیم که او را معلم بنامیم بی گمان او سیمرغ است.