کتاب بیگانه را میتوان یکی از درخشانترین رمانهای آلبر کامو دانست. این کتاب در سال 1942 و در 159 صفحه به چاپ رسید. این اثر خواندنی از آلبر کامو توانست جایزه نوبل ادبیات 1957 را کسب کند. این کتاب را اولین بار جلال آل احمد به فارسی ترجمه کرده است.
درون مایه اصلی این اثر از آلبر کامو را میتوان فلسفه اگزیستانسیالیسم در نظر گرفت. داستان کتاب بیگانه درباره زندگی مردی است که حتی به فوت کردن مادرش اهمیت نمیدهد. شاید بتوان گفت یکی از تیزترین شروعها را کتاب بیگانه کامو دارد. در شروع کتاب میخوانیم.
"امروز مامان مرد. شاید هم دیروز. نمیدانم. تلگرامی از خانهی سالمندان به دستم رسید: مادر درگذشت. مراسم تدفین فردا. با احترام. این چیزی را نمیرساند. شاید هم دیروز بوده است."
با خواندن این چند سطر از کتاب به خوبی میتوانید درک کنید که بیگانه چه کسی است و چرا کامو اسم بیگانه را روی این رمان فلسفی خود گذاشته است.
این کتاب را میتوان یکی از برترین و شاخصترین رمانهای پس از جنگ جهانی دانست. هر چند که کتاب بیگانه داستانی کشنده و جذب کننده دارد اما درک مفاهیم ابتدایی در این کتاب بسیار سخت و گاهی دشوار باشد.
با توجه به فلسفه مطرح شده در این کتاب که پوچ گرایی است میتوان گفت که عمده مخاطبان این کتاب افراد بزرگسال هستند.
کتاب بیگانه آلبر کامو داستانی است در رابطه با مردی درون گرا به نام مورسو که به واسطه قتلی که انجام داده است زندانی میشود و منتظر حکم اعدام خود است. این روایت داستانی در دهه 30 و در الجزایر اتفاق میافتد.
داستان این کتاب را میتوان به دو قسمت اصلی تقسیم کرد.
در قسمت اول کتاب شخصیت اصلی کتاب یعنی مورسو در مراسم به خاک سپاری مادرش شرکت میکند و هیچ ارتباطی با افراد شرکت کننده در مراسم برقرار نمیکند و حتی هیچ گونه حالت احساسی و ناراحتی از خود بروز نمیدهد. این شخصیت داستان آلبر کامو از این که روزهایش بدون تغییر در حال سپری شدن است بسیار خوشحال و خشنود است. شاید همین رفتار مورسو باعث شده است که با دنیای اطراف خود بیگانه باشد.
در این داستان میخوانیم که مورسو مردی عرب را در کنار ساحل به قتل میرساند و به همین دلیل به زندان میافتد. در قسمت دوم این کتاب فرآیند محاکمه شدن این شخصیت بیگانه شروع میشود.
یکی از بزرگترین نقطه قوتهای کتابهای کامو را میتوان دخیل دانستن احساسات خواننده در هنگام خواندن دانست. شما در حال خواندن این کتاب بیشک برای لحظاتی هم که شده است خود را جای شخصیتهای داستان قرار خواهید داد.
در سرتاسر این داستان شما هیچ عمل یا رفتار منطقی از شخصیت اصلی داستان یعنی مورسو نخواهید دید، زمانی که قصد ازدواج با مری را دارد یا حتی زمانی که مرتکب قتل میشد!
جالب است بدانید این کتاب زمانی به شهرت واقعی رسید که ژان پل سارتر مقالهای برای این کتاب با عنوان شرج بیگانه نوشت.
اگر سرتان درد میکند برای خواندن یک داستان کوتاه فلسفی که شما را به فکر کردن وادارد خواندن کتاب بیگانه آلبر کامو میتواند بهترین انتخاب باشد.
برای خوندن خلاصه کتاب های بیشتر به صفحه من حمیده بخشی سر بزنید.