استراتژی بازاریابی فرآیندی است که به سازمان اجازه می دهد تا منابع محدود خود را برای برآورده کردن نیازهای نامحدود سازمان متمرکز کند.
این استراتژی شامل تجزیه و تحلیل وضعیت اولیه استراتژیک شرکت قبل از تدوین، ارزیابی و انتخاب موقعیت رقابتی بازار محور است که به اهداف شرکت و اهداف بازاریابی کمک می کند.
بازاریابی استراتژیک، به عنوان یک زمینه مطالعاتی متمایز در دهه های 1970 و 80 ظهور کرد و بر اساس مدیریت استراتژیک که قبل از آن بود، شکل گرفت. استراتژی بازاریابی نقش بازاریابی را به عنوان پیوندی بین سازمان و مشتریانش برجسته می کند. استراتژی بازاریابی از ترکیب منابع و قابلیتها در یک سازمان برای دستیابی به مزیت رقابتی استفاده میکند و در نتیجه عملکرد شرکت را بهبود می بخشد.
در تعریف دیگری از استراتژی بازاریابی می خوانیم که این نوع از استراتژی تعیین میکند یک سازمان چگونه میتواند به اهداف بازاریابی خود دست یابد، بر کدام بازارها و محصولات خود متمرکز شود و برای فعالیتهای بازاریابی به چه میزان هزینه نماید.
بازاریابی، آمیزهای از دانش و تجربه
بازاریابی را میتوان آمیزهای از دانش و تجربه دانست. با داشتن علم و طریقهٔ اجرای بازاریابی، تجربهای کسب میشود که منتهی به راهی برای جذب مشتری است.
بازاریابها از تکنیکهای گوناگون کیفی و علمی برای ساخت و برآورد استراتژیهای خود استفاده میکنند. هر بازاریاب سعی بر ایجاد و بهکارگیری یک برنامهٔ بازاریابی موفق دارد. تجربه نشان دادهاست پیادهسازی استراتژی بازاریابی در موفقیت پروژهها و کمپینها اهمیت به سزایی دارد.
برای موفقیت در این استراتژی یکی از اولویت های بسیار مهم، کیفیت است که سازمان ها باید بتوانند به خوبی آن را رعایت کنند.“مایکل پورتر”
1- استراتژی رهبری قیمت
در این استراتژی، پورتر عقیده دارد که اگر شرکتی بتواند تعیین کننده قمیت در بازار باشد، می تواند نبض بازار را در دست بگیرد. نمونه ای از این شرکتها در ایران، دیجی کالا می باشد که بعنوان یک منبع قابل استعلام در اختیار همه است.
این مطلب را هم بخوانید: برایان تریسی و 15 درس بزرگ از کتاب بهانه ممنوع
2-استراتژی تمایز
در این استراتژی، سازمان سعی می کند با رقبا متمایز باشد و بواسطه همین تمایز می تواند بر بازار کنترل داشته باشد و می تواند محصولاتش را با قیمت بالاتری ارائه دهد. معنوان مثال شرکت اپل محصولات خاص ارائه می کند و البته با قمیت بالاتر.
3- استراتژی تمرکز
در این استراتژی، سازمان به گوشه خاصی از بازار تمرکز دارد ( نیچ مارکت Nich market ) و صرفاً بر روی آن کار می کند. با این روش شرکت تنها در قسمت خاصی از بازار مطرح شده و تبدیل به برند می شود. مثلا شرکتی که صرفاً مشغول به تولید ماست از خانواده محصولات لبنی می شود و یا شرکتی که ماشینی را تولید می کند که تنها 5% افراد جامعه توان مالی خرید آن را دارند.
1-جایگاه سازی
2-کسب سهم بازار
3-حفظ سهم بازار
رهبران بازار market leader
شرکت های رهبر بازار، دائما در تلاشند تا با فرهنگ سازی، بازار را بزرگ کنند. این شرکت ها سعی می کنند سهم بازار خود را توسعه دهند و آنرا حفظ نمایند.
رهبران بازار در تلاشند از وضعیت موجود خود محافظت نمایند و اجازه تغییر وضعیت را نمی دهند به این صورت که یا جلوی نوآوری را می گیرند و یا تلاش می کنند شرکت های نو آوری را خریداری کنند تا این شرکت ها برایشان مشکل ساز نشوند.
این مطلب را هم بخوانید: رکود کسب و کار | در دوران رکود، بیشتر از بقیه بفروشید
چالشگران بازار market challenger
شرکتهای نوآوری هستند که رهبران بازار را به چالش میکشند و در صورتی که توانایی معامله با آنها را نداشته باشند، شرکتهای کوچکتر را از بین می برند یا این شرکتها را متعلق به خود می کنند. چالشگران بازار، یا رهبران را با پول می خرند و یا با خالی نمودن پشت رهبران برای آنها چالش ایجاد می نمایند.
دنبال کننده های بازار market follower
این شرکت ها، توانایی انجام هرآنچه که شرکت های رهبر و چالش گر انجام میدهند را دارند. و بطور کلی به دنبال حفظ موقعیت خود در بازار و نوآوری برای به چالش کشیدن رهبران هستند.
مارکت نیچر: market nicher
این شرکت ها بدون توجه به سایر شرکتها، کار خود را میکنند و به سایرین کاری ندارند. این شرکتها روی گوشه ای از بازار تمرکز دارند و سعی می کنند در این بازار که خیلی هم کوچک است بهترین باشند. فاندر های برندهای لوکس، مثل ساعت های طلا، در این گروه قرار می گیرند.
لطفا این مقالات من را هم مطالعه کنید: