فناوری اطلاعات یا حوزهی دانش محور، برگرفته از اهداف عمیق در پیادهسازی موارد بهینه و کارآمدتر یا بالابردن سرعت الگوریتمهایی است که خروجی آن ماشینهایی را طراحی و تولید میکند که فعالیتهای انسانی را تقلید کرده یا بهبود میبخشد. این حوزه آمیخته است با تکنولوژی و متدهای نرمافزاری و سختافزاری پیچیده که تنها تعداد کمی از فارغالتحصیلان رشتههای مهندسی توان علمی و هوش انجام آن را دارند. با توجه به طاقت فرسا و دیربازده بودن این نوع فناوریها، به تیمهای حاذق و متمرکز، دانش بالا، ایده، مهارت، ابزار و صبر نیاز است.
از سوی دیگر مفهوم استارتاپ؛ مبحث جدیدی که در سالهای اخیر با این صنعت ادغام شده و تلاش بر کارآفرینی و بالابردن میزان سود از الویتهای اولیه آن است، وظیفهی ایجاد مدل درآمدی جدیدی را برعهده دارد که در مدت زمان کوتاه، با بررسی یک جامعه و از طریق حل مشکلات آن، بهصورت نوآورانه بازار جدیدی را ایجاد نماید؛ مدلی که در صورت موفق بودن، قابلیت گسترش فعالیتها را میسر میسازد.
اما اگر این ایده موفق نبود چه؟
با توجه به نوآورانه بودن ذات فناوری اطلاعات، استارتاپها عمدتا تمایل بیشتری نسبت به بازی در این میدان دارند. ماجرا از دیدن اولین مشکلات جامعه و زدنِ جرقهی پاسخی هوشمندانه به سر کارآفرین، شروع میشود. گام بعدی در بهترین حالت، تیمسازی جهت حل آن مشکل است. اینجاست که اولین ضربه بر سر حوزهی دانشبنیان وارد میشود؛ سرمایهداران برای رسیدن به نتیجهی مطلوب در زمان محدود، وارد عمل شده و منابع خود را صرف منابع انسانی متخصص کرده، به انتظار اولین خروجی این تیم نشسته و ایدهی خود را پر و بال میدهند. ذهن خلاق این کارآفرینان در هر لحظه پیشنهادات جدیدتری را به تیم فنی ارسال میکند و انتظار رسیدن به خروجی را بیشتر. در این میان رقابت بین سرمایهداران بر سر جذب و آموزش نیروهای متخصص بالاگرفته و هرکدام که موقعیت و حقوق بالاتری را پیشنهاد دهد، به نیروی بهتری دست خواهد یافت.
رفتهرفته گرایش فناوران متخصص به سمت محیطهای استارتاپی نمایان شده و حوزهی دانشمحور عاری از متخصصین میشود. مهلکترین ضربه درست در این مرحله وارد میشود؛ تنها 10درصد از کارآفرینان ایدهی خود را عملی کردهاند. طبق آمار مجلهی «فوربز» 80درصد استارتاپها در سال دوم راهاندازی، محکوم به شکست هستند. آنچه پس از قبول این شکست برای کارآفرینی که دستیابی به سود را اولویت قرار داده است اجتناب ناپذیر بهنظر میرسد، تغییر نوع کسب و کار، تعدیل نیروهای متخصص و حذف سرمایهگذاری در این حوزه است. پرداخت دستمزد متخصصینی که در بازار داغ جذب، با بالاترین حقوق استخدام شده بودند، دیگر در توان شرکتهای فناوری اطلاعات و دانشبنیان نیست. از دیگرسو نیروی متخصصی که تجربهی فعالیت قبلی را داشته نیز خود را بیش از یک فناور تلقی کرده و کمکم هوای اجرای ایدههای خودش را هم در سر میپروراند. در چنین اکوسیستمی که هر روزه مرگ یک استارتاپ رقم خورده و استارتاپهای بیشتری از دل آن بیرون میآیند، اعضای یک استارتاپ شکست خورده، به محض خروج، هرکدام به دنبال راه انداختن ایدهی خود، راه کارآفرینان را دنبال میکنند. این داستان ترسناک آنجا خود را نشان میدهد که در ایران هرروزه بهجای تولید تکنولوژیهای جدیدی که باید به بشر خدمت کنند، هزاران کپی از استارتاپهای موجود در دنیا، بهوجود میآید. بریدن پای کارآفرینان از این حوزه امری محال است. بیرون آمدن از چنین وضعیتی تنها با آموزش سرمایهداران برای سرمایهگذاری در پروژههای دانشمحور، بالابردن صبر و نگاه سرمایهگذاری بلندمدت برای رسیدن به محصولات متمایز و نوآورانه که دنیا را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل میکند، میسر میشود.