قبلاً توی پستهای وبلاگیم گفته بودم که توی حیاطِ خونهمون به چهارتا بچهگربه و مادرشون پناه داده بودیم. اوایل مهر ۱۴۰۳ بود که سروکلهی یه گربهی ماده توی حیاط پیدا شد. خیلی باهوش بود و کنجکاوی میکرد.

از اونجایی که قبلاً تجربهی نگهداری از گربهی ماده رو داشتیم، میدونستیم که حاملهست و نزدیکای زایمانشه. خلاصه توی حیاط واسش لونه درست کردیم و رفت داخلش و بعد از چند روز زایمان کرد.

گربهی مادهای که ما اسمش رو گذاشته بودیم «حنا»، چهارتا بچه گربه بهدنیا آورد. پریروز، بعد از چند ماه، یکی از بچهگربهها به شکلی کاملاً ناگهانی تلف شد. من حدس میزنم که به مرض مهلک «پنلوکوپنی» که بچهگربههارو درگیر میکنه مبتلا شده بود. چون فقط این بیماریِ ویروسی میتونه با این سرعت حیوون زبون بسته رو بُکُشه.

خبر مرگ بچه گربه رو مامانم بهم داد. خیلی ناراحت شدم. اگه میدونستم مریضه، حتماً میبردمش بیمارستان حیوانات، ولی خیلی ناگهانی مُرد. مامانم احتمال ابتلا به پنلوکوپنی رو رد میکنه و معتقده که گربهی بیچاره در اثر مسمومیت مُرده.
خلاصه که الان شدن سه تا. اونی که رنگش زرده، جنسیتش نَر هست و اون دوتا که سیاه و سفید هستن، ماده. همین امروز بچه گربهی زرد رنگ با پای دردناک و لنگان نشسته بود توی کوچهمون و مامانم وقتی میبینتش میارتش توی حیاط. حیوونی خودش نتونسته از بالای دیوار بیاد داخل حیاط، چونکه پاش خیلی درد میکنه و انگار چیزی بهش اصابت کرده.

من چند سال پیش گربهی خونگی داشتم و خیلی بهش وابسته شده بودم. وقتی که بهخاطر ابتلا به بیماری ویروسی پنلوکوپنی تلف شد، ضربهی روحی خوردم و خیلی خیلی ناراحت شدم. از همون موقع تصمیم گرفتم که دیگه حیوون خونگی نیارم و بهشون وابسته نشم.
بههمیندلیل من سعی میکنم با تغییر سبک زندگیم، سلامتی هیچ حیوونی رو بهخطر نندازم. مثلاً یکی از کارهایی که انجام میدم اینه که توی فصل سرما، هر روز صبح که میخوام برم سرکار، کاپوت ماشین رو بالا میدم و محفظهی موتور رو یه نگاه میندازم تا یهوقت گربه اونجا نباشه. چون گربهها توی هوای سرد به داخل محفظهی موتور ماشینها پناه میبرن. چون اونجا خصوصاً وقتی تازه از سر کار اومده باشین، گرمه و پیشیها خیلی دوست دارن که برن داخلش. ضمناً توی اونجا از وزش باد هم در امان هستن.
یا مثلاً همین حنا خانم که وقتی فهمیدم میخواد توی حیاط ما زایمان بکنه، واسش خونه آماده کردم و وسایلی که میدونستم واسه گربهها خطرناک هستش رو از توی حیاط جمع کردم.
در آخر چندتا عکس از بچه گربهها میذارم. امیدوارم جامعهمون بیشتر با حیوونا مهربون باشه.





مطالب پیشنهادی:
۱. داستان مسمومیت آقاخان، گربهی کنجکاو ما
۲. عکسهای من از زمستان برفی پرند (۲۲ بهمن ۱۴۰۳)
۳. کیفیت بسیار پایین آب پرند، معضلی جدی برای اهالی
ویدیوهای پیشنهادی:
۱. شیر خوردن چهارتا بچهگربهی من از پستان مادرشون
۲. شیطنت و بازیگوشی بچهگربههای من توی حیاط خونهمون
۳. حنا خانم و بچه گربههای کوچولو و بانمکش