تحقیقات نشون نداده! که جایی توی قلب هست که فقط جای یکیه، یکی که وقتی نیست نمیدونی چیکار کنی و دنبال اینی که هی با کاغذ با خودکار با نوشتن با خوندن یا هرکار دیگه ایی جاشو پر کنی اما دریغ که اون گوشه از قلب که مال هیچکس نمیشه
هیچکس حتی بهش نزدیک نمیشه
داستان آدمها رو باید خوند
سرگذشت عجیب و غریبی دارن
بیخیال این سرگذشت آدمها
فقط به این فکر کن که اون جای خالی رو با چی پر کنی!
باور بکنی یا نکنی اون جای خالی هرگز هرگز هرگز پر نخواهد شد حتی اگر سالیان سال خاک نشسته باشه روش مثل گنجه مادربزرگ ها میمونه که توش پر از خاطراتیه که فقط اروم باید ورشون داشت خاک رو از روشون برداشت و گذاشت سرجاشون و از همه جذاب ترش اینه که اون جارو نباید بذاری کسی بفهمتش
چون فهمیدنی نیست
فهمیدنی که نباشه پس نباید گفتش
من
اینجا مینویسم چون کسی نمیخونه و کسی نخونه یعنی جای درستیه
جاییه که میتونی نامه خودت رو بندازی توی بطری و رها کنی توی دریا ، معلوم نیست کجای دنیا ورش دارن و بخوننش اما این امید رو داری که شاید این نامه یه روزی برسه دست صاحبش اصلیش
صاحبی که دوست داری فقط سرت و بذاری مستقیم بذاری روی پیشونیش و هیچ حرفی نزنی ، بمونه و از درون فقط نابود بشی
درونی که تهی شده و عملا عین شکلات هایی شده که درونشون خالیه و وقتی شکلات داغ میریزن روش، وا میرن
اره منم میخوام وا برم
چون دیگه نمیخوام یه دیوار باشم که یه چیزی درونش خالیه
دلم برات تنگ شده
SH.RE