حمیدوو برگِبیدوو
حمیدوو برگِبیدوو
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

چه عهدِ شومِ غریبی!

حالا دیگر باید دقیق بود لااقل در نوشتن و گفتن از چنین چیزهایی باید ارجاعات دقیق داد،کامل شنید، تحلیل کرد و اجازه داد که گَرد تعصب در محلول امولوسیون شتابزدگی ته نشین شود و بعد از آن سخن گفت. من هم مثل شما رفتم و فایل سخنرانی اباذری را شنیدم. پیشتر هم ازش چنین حمله های بی محابایی را دیده بودم. فرق اش این بود که این بار میدانستم دارد در مورد چه کسی حرف میزند. میدانستم دلش از کجا پر است، کجایش سوخته و کجا را دارد فوت میکند. قبل تر نمیدانستم همان زمان که در مورد تشییع جنازه خواننده جوانمرگ پاپ سخنرانی کرده بود راستش من نمیدانستم،خواننده را هم آنقدر نمیشمناختم ولی این را خوب میدانستم که اگر جماعتی را که به چیزی (چه به درست چه به نادرست)علاقمندند، تکفیر و توبیخ آن با این لحن استهزاگونه و گستاخانه کار درستی نیست. شاید 4 چهارتایشان چیزی نگوید اما پنجمی قطع به یقین برمیگردد براق میشود توی صورتت و در کمترین حالت ممکن این است که بهت بگوید بیشعور خودتی. اینبار هم استاد اعظم میکروفون مفت گیرش آمده بود و چاک دهان را گشاده و هرچه در شان و منزلت خود بود در مورد برآهنی و بعد نامجو گفته بودم. من اینجا میخواستم این دو را از هم جدا کنم چون در خوشبینانه ترین حالت ممکن نامجو را دوستدار برآهنی و شعرش میدانم . و تا به امروز هرچه کرد و خوانده تلاش شخصی اش و درکش از شعر برآهنی بوده است نه چیزدیگر.


اما برآهنی اینطور نبوده. شعرهایش جان داشته در تصویری ترین حالت ممکن شعر سروده، که نمونه اش در شعر معاصر کمتر دیده شده. حالات وآدمهای شعرش حالت و لحظات آدمهای معاصر است . بر بدن و افعال انسانی تاکید داشته خودش را سانسور نکرده و شعر را اولوهیتی دست نیافتنی بر وصف خدا و فرشتگان ندانشته است .خلا شعر فارسی اقیانوسی بوده که اون به قدر توانش گوشه ای ساحلی به سلیقه خود آراسته. که اگر جذاب نبود،این همه آدم گردش نمی آمدند. پس باز این بار استاد نه به برآهنی یا نامجو به سیل علاقمندشان هجوم آورده همانگونه که چهار سال پیش به شنوندگان آن خواننده جوان هجوم برد. پس پاسخ هایی که این روزها در مطبوعات و مجاز میخوانیم طبیعی ترین واکنش ممکن به حرفهای نامربوط اش است.

اما یک چیزی که در جای دیگر هم ازش حرف زدم و بنظرم رسید عطش بی امان استاد بد دهن است این است او سالی یکبار یک چنین محفلی راه می اندازد که دیده شود. استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران بودن گویا مطلوبش نیست و میخواهد سلبریتی با تعداد بازدید و لایک بالاتری باشد. جنجال را دوست دارد و تنها راه اینکه استاد علوم اجتماعی دانشگاه باشی و عوام مردم ببیندت این است که به آنچه جامعه به آن چشم دوخته دشنام پراکنی کنی. این فرمول اگر چه خیلی سخیف و نخ نما است اما گویا تا حد زیادی جواب میدهد چرا که اگر از شما بپرسند استاد یک استاد علوم اجتماعی نام ببر بین چند صد استاد علوم اجتماعی شریف و شاغل در این مملکت احتمالا یاد اسم استاد اعظم دشنمام می افتی. پس در چنین شرایطی بنظرم سکوت منطقی ترین راه است چرا که آنها که برآهنی را میشناسند و "خطاب به پروانه ها" و "رازهای سرزمین من" را خوانده اند با این دشنام پراکنی ها نظرشان از برآهنی برنمیگردد، آنها هم که برآهنی را نمیشناسنند با این تعبیر بیشتر ترغیب میشوند بروند بخوانند که باز بعید میدانم نظرشان مشابه نظر استاد باقی بماند.

ولی پاسخ به این استاد اشتباه ترین کار ممکن است چرا که به قول آن دیالوگ بی نظیر علی حاتمی در کمال الملک به نقل از رضا شاه:"این جماعت حیاتشان در بذل توجه است ..." اگر بهشان بی محلی کنی میمرند.پس منطقی ترین کار این است که استاد را بی لایک و حتی دیسلایک در چنبره آلوده به دشنام و پر زخمش رها کنی تا بمیرد.

برآهنیشعرمعاصردشنامعلوم غیراجتماعیبی احترامی
مهندس مکانیک، شیفته سفر و قصه ها https://t.me/hamidoobargebidoo
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید