همیشه به این فکر میکنم که ما جهانی را میزیایم که صدها سال پیش فیلسوفان رقمش زدند.
وقتی به آوینی هم میرسم خیلی این فکر را میکنم. او چیزی را رقم نزد؛ او، «ما»ی سیسال پس از خودش را میدید.
در گفت و گوی با فارابی (زمستان۱۳۷۱) با عنوان «ویدیو در برابر رستاخیز تاریخی انسان» (!) سوالی با عنوان ارتباط تهاجم فرهنگی و ویدیو پرسیده میشود که جوابِ آوینی -چون همیشه- بسیار جلوتر از سوال است.
«موجودیت علمی، صنعتی، سیاسی و فرهنگی غرب از یکدیگر جدا نیست. فرهنگی که ملازم با تکنولوژی در سراسر جهان اشاعه یافته همان فرهنگیست که غرب میخواهد بنابراین، آمریکا برای حاکمیت جهانی خویش تنها در مواردی به هجوم نظامی دست مییازد که حاکمیت فعلی خود را از لحاظ سیاسی در خطر ببیند و اگرنه، در وضع کنونی جهان، همهٔ حکومتها -هر چند انقلابی- هنگام رویکرد به توسعهٔ اقتصادی و صنعتی ناگزیر از آن هستند که سر تعظیم در برابر آمریکا فرود آورند.»
«حاکمیت تکنولوژی» را آوینی در جاهای دیگر به تفصیل توضیح داده و به اصل مفهومِ آن یعنی چیزی وسیعتر از آنچه امروز تکنولوژی مینامیمش نظر دارد. بدیهیست که از «حکومتهای هرچند انقلابی» اگر فقط خودمان را در نظر نداشته باشد، حتما ما را هم در نظر داشته.
«معیار ارزش همهٔ پولها در سراسر جهان دلار است و حاکمیت اقتصادی دولتها با میزان ذخیرهٔ ارزی آنها که بر مبنای دلار سنجیده میشود نسبت مستقیم دارد. نمونهی ایران اسلامی نمونهی بسیار خوبی است برای آن که وضعیت انقلابها را بعد از پیروزی، در آن هنگام که انقلاب ناگزیر است که به صورت یک «نهاد کنگره» در آید، دریابیم. ما اکنون ناگزیر از روی آوردن به توسعهٔ تکنولوژی هستیم و به این ترتیب، ناگزیر هستیم که در برابر معادلات اقتصادی امپراتوری جهانی آمریکا خاضع شویم، زیرا که میزان موفقیت ما در توسعهٔ اقتصادی با میزان ذخیرهٔ دلاری ما محاسبه میشود. روی آوردن به اقتصاد آزاد به مفهوم کنونی آن یعنی روی آوردن به لیبرالیسم که پیش از آن که یک مفهوم اقتصادی باشد یک مفهوم فرهنگی است؛ و از آنجا که مردم ما نمیتوانند به تبعات و لوازم فرهنگی لیبرالیسم گردن بگذارند، خواه ناخواه و به زودی زود، کشور ما مواجه با یک تعارض بسیار عمیق فرهنگی خواهد شد که از همامروز آثار آن را میتوان دریافت.»
حالا که مدتی از «ماجراهای» ۱۴۰۱ میگذرد راحتتر میتوان سویهها فرهنگی و تکنولوژیکش را دید که هر دو زیربنای اقتصادی دارند. این ماجراها هم با پایان سلطهی ایالات متحده (که این روزها با چشمهای غیرمسلح هم میتوان دیدش) پایان نمیپذیرد. ما امروز عاشقانی سینهچاک و مومنانِ قویِ شریعت نئولیبرالیسم هستیم. آوینی خود گفته که «من چیزی از اقتصاد نمیدانم» اما فهمِ رابطهی اقتصاد با ما چیزیست که فقط به چشم باز نیاز دارد.
«تهاجم فرهنگی غرب لازمهٔ حاکمیت اقتصادی آمریکا بر سراسر جهان است، چرا که حاکمیت اقتصادی و فرهنگی غرب در اصل ماهیت خویش امر واحدی است که به دو صورت تحقق یافته است. انتزاع این دو مفهوم از یکدیگر -حاکمیت اقتصادی و فرهنگی- یک امر ذهنی است و در عالم واقع نمیتوان میان این دو قائل به انفکاک شد.
این که میگویم حکمی است که عمومیت دارد، حال آن که پیروزی ما همواره از راههایی استثنایی است. اگر ما بتوانیم از این مهلکهای که در آن پا نهادهایم به سلامت بیرون آییم، یک بار دیگر معجزهای چون اصل پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است.»
اگر توضیحات اضافهی من را از این متن بگیریم به چهار پاراگراف میرسیم که در عین مختصر بودن بسیار گویاست. بیشتر از عمر انقلاب، این نوعِ اقتصادِ ما فرصت داشته ما را عوض کند. معلوم هم نیست که ما کِی بتوانیم عوضش کنیم. تا وقتی «انقلابیها» درماندهی ظهور و بروزاتِ این زیربنای عظیم فرهنگ، یعنی اقتصاد باشند، چگونه میتوان امید داشت «بار دیگر معجزهای چون اصل پیروزی انقلاب اسلامی» رخ دهد؟
جملهای از پاراگراف بعدی: «و این یک واقعیت غیر قابل انکار است که معالاسف از جانب بسیاری از دوستان ظاهری انقلاب ادراک نمیشود». تا که عاقبتمان چون دوستان سالِ هفتاد و یکِ انقلاب نشود…