حمیدرضا خاکساری
حمیدرضا خاکساری
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

سایکو-پس: علو معنی در قرن بی‌معنایی‌ها

به نام خدا

علو معنی

یک مثل معروف همیشه در ادبیات فارسی وجود دارد: شعرِ حماسی نه پیچیدگیِ معنایی دارد و نه پیچیدگیِ فرمی چون خودِ حماسه حاملِ معنیِ والایی‌ست و در این انتقال معنی نباید پارازیت و دست‌اندازی وجود داشته باشد. (همچنین موردِ دیگری تحت عنوان «اضطراب سبک» مطرح می‌شود که در سینما عنوانِ وحدت موضوع و محتوا را برایش انتخاب می‌کنم. مثلا در شعرِ حماسی جایی برای توصیفِ عاشقی به گونه‌ی غنایی و معمول وجود ندارد.)

همه‌ی این‌ها را گفتم که به این برسم که psycho-pass علو معنی دارد. ابتدا به صورتِ بسیط جهانی بسیار دیستوپیایی (Dystopia) می‌سازد و زیستِ (مردگیِ) شخصیت‌ها را در این جهان شرح می‌دهد. تقریبا همه‌ی آثارِ این‌گونه (دیستوپیایی) در این مرحله درجا می‌زنند و ادامه نمی‌دهند (به نظرم به این دلیل که نویسنده فقط سعی می‌کند که رنجِ خود (بشر) را به مخاطب منتقل کند؛ اما سایکو-پس این‌گونه نیست.) سایکو-پس گویا رسالتی بر دوش خود نیز احساس می‌کند (همان‌گونه که شخصیت اصلی‌مان «آکانه سونموری» نیز).

این پیشتازی در تاختن به سیستم است که علو معنایی به سایکو-پس می‌دهد.



قرن بی‌معنایی

«خدا مرده است». جمله‌ای‌ست صدبار شنیده شده. نیچه این را می‌خواهد بگوید که در تفکرِ انسانِ امروزی (مدرن) خداوند مرده و دیگر نقشی بازی نمی‌کند. و انسان همان تفکرش است. اگر در ذهن او خدا بمیرد در کردارش که همانا ناشی از تفکراتش است نیز خدا می‌میرد. در جهان امروز -نعوذبالله- انگار خدا جایی ندارد. نمونه‌اش هم به مثال و… محتاج نیست و بر هر ناخودفریبی واضح است.

و خدا پایه‌ی این دنیاست. تمامیِ قوانین (اعم از اجتماعی و سیاسی و فکری) همه بر بنیادی باید استوار باشد؛ و آن بنیاد امروز مرده. این‌گونه‌ست که معنا هم از بین می‌رود (و ما این را می‌دانیم که تکنولوژی با همه‌ی سلطه‌اش و بازتعریفِ بسیاری از گزاره‌های فکری و نهادهای اجتماعی نمی‌تواند جای خدا را پر کند، هرچند که بر خداییِ خود اصرار ورزد).

و این قرنِ بی‌معنایی در همه‌ی شئوناتش خود را نشان خواهد داد، اعم از هنر، باز تعریف‌های نوین از دین، مکاتبِ گاها وحشیِ فکری و…

هنری که روشن‌فکرمآبان می‌پسندندش از معنا تهی شده. حال اگر معنی «هنر» را از گذشتگان‌مان بپرسیم می‌گویند هو+نر (انسان کامل و فرزانه) و نیکی را هنر می‌شمردند.


محتوا و فرم

به‌نظرم دوگانه‌ای بین این دو نیست. همین سینما ظرفی نیست که بشود هر مظروفی را داخل آن ریخت. و هیچ فرمی هم (جز در چند هنرِ خاص مثل موسیقی و نقاشی) اصلا نمی‌تواند از معنی تهی شود. در شعر کلاسیک فارسی هم وقتی برترین فرم‌ها را بررسی می‌کنی می‌بینی که شامل برترین معانی هم هستند.

اما هر محتوایی را نمی‌توان در هنری داخل کرد نمونه‌اش در ادبیات، شعرها و نثرهای مسجعِ عرفانی یا فلسفی که خاک می‌خورند در حالی که دیوان حافظ و گلستان سعدی هنوز هم دل‌بری می‌کنند. یا بسیاری فیلم‌های روشن‌فکریِ بدِ سینمای جهان. چرا دور برویم؟ یک نمونه‌ی ملموس برای خودمان فیلم‌های دفاع مقدسی‌ست که عرق شرم بر پیشانیِ خیلی‌هامان نشاندند بخاطرِ فیلم (به‌ماهو فیلم) نبودن‌شان.

در کل به نظر من آن‌کس که اثری ضعیف از نظر فرمی ساخته را نباید گفت:‌ «این اثر از نظر محتوا خوب بود ولی...» چرا که محتوا قربانیِ فرم ضعیف شده‌ست (این‌گونه افراد یا با فرمی که قرار است اثرشان را در آن عرضه کنند آشنا نیستند و یا اصلا محتوای مدنظرشان را نفهمیده‌اند).


علو معنی: یک تبصره

برای فهم یک اثر همواره باید به دنیایی که اثر در آن متولد شده و مناسبات آن هنر نظر داشت. برای مثال اینکه معشوق در اکثر شعرهای ادبیات فارسی مذکر است را نباید مساوی قرار داد با اینکه «بزرگان ادبیات فارسی پیشینیان به‌حقِ LGBT هستند!» (سنتی بوده در شعر فارسی، همین). گاهی اثری که شامل مشکلات بدی‌ست («تد لاسو» که بسیار انسانی‌ست اما در بدترین دامِ قرن، LGBT افتاده) را می‌توان از نظر اخلاقی شاملِ نکاتِ درستی دانست. شما از بین ده تا عدد فقط می‌توانی بزرگ‌ترین‌شان را انتخاب کنی نه آن مطلوبی که تو مدنظر داری. نیوتون (که احتمالا هیچ‌گاه اسم اسلام را نشنیده) نمی‌تواند از آریانیسم (که خود تفکری بسیار بهتر از مسیحیت است) جلوتر برود. منطقا سایکو-پس را که نمی‌توان با عظیم‌ترین معانی‌ای که وجود دارند سنجید اما در دوره‌ی ما و در هنرِ سینما دارای علو معنی‌ست بی‌شک.


ژانر

مسئله‌ای‌ست اختلافی معمولا نامهم در سینما. بسیاری می‌گویند ژانر از یک‌جا به بعد دیگر در سینما غیرقابل تمیز شد. اما در این مورد برای صحبت در مورد این اثر می‌پردازیم به ژانر

فلسفی؟ خب برای طنزپردازی «ژانر فلسفی» کلمه‌ی خوبی‌ست اما در وهله‌ی اول فلسفه عالمِ انتزاعات است و مدیومش کلام و سینما عالم تجربیات و مدیومش تصویر.

روان‌شناختی؟ خب به نظرم نامگذاری اثر در همان ابتدای کار همه را به این اشتباه می‌اندازد که این اثر روان‌شناختی‌ست؛ لیکن چیزی که به روان‌شناختی اطلاق می‌شود این‌ست که اثر به ویژگی ذهنیِ (عاطفی-معنوی و کنش و واکنش‌هایشان) شخصیت‌ها بپردازد. این به این معنا نیست که در هر اثری اگر افرادی را با بیماری‌ها روانی دیدیم آن اثر روان‌شناختی‌ست؛ گرچه باید گفت که سایکو-پس به حالات روانیِ شخصیت اصلی‌ش به‌طبع توجه دارد.

تعلیق؟ این را هرجا شنیدید از آن جمع فرار کنید! یک تکنیک چگونه آخر ژانر می‌شود؟ (تن هیچکاک در گور لرزید)

پلیسی (کاراگاهی، جنایی). به معنای واقعی یک ژانرِ ریشه‌دار و سینمایی است که هم کلی قابلیت به سینما اضافه کرده‌ست و هم بسیار مناسب سینماست (جذاب است). اولین فیلمِ ناطق هیچکاک در این‌ گونه‌ است و از همان ابتدا به مناسبت متحوا، موضوعات روان‌شناسی هم در این ژانر مشاهده می‌شود.


نطق‌کننده را بگو، نشان‌بده به ما نگو!

موردی که هنوز هم به سرِ آن شک دارم دیالوگ‌های زیاد اثر است (البته که دیالوگ‌ها کلیدی‌اند و خود بخشی از حسِ اثر هستند)؛ اما سینما جای نطق کردن نیست. گرچه اثر از همان ابتدا از قابلیت‌های تصویر استفاده می‌کند و هرچه می‌رود دیالوگ‌ها کمتر نیز می‌شوند (بعدِ فصل۲) اما خب هرچقدر هم با «طرد و عکس» خوب دیالوگ بگویی سینما جای این کارها نیست.

قرن ۲۱سینماانیمه
یه بنده خدا:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید