سازمان سوره طبق ویکی پدیا از سال ۶۰ شروع به کار کرد. من سرچِ زیادی نکردم و حال هم ندارم اینکار رو بکنم. حتی ربطِ داشته یا نداشتهی مجلهی سوره و دانشگاه سوره و سازمان سوره رو هم نمیدونم. از دههی ۹۰ طبیعتاً به دلیل سنی آثار این سازمان رو دیدم. از صفحهی تلوبیونشمیفهمیم که سریال هم میسازه. اگرچه این صفحه فعلاً که چیز زیادی از آثارش رو نشون نمیده.
با سریال تلویزیونی ساختن که اساساً مشکل دارم. چه میخواد سریال تلویزیون اروپا و آمریکا باشه چه ایران. سریال تلویزیونی از سینِما تهی میشه و میشه یه عالمه دیالوگ بیمعنی، کلیشههای خسته کننده، حجم زیاد و … (اگر چه با پیشرفت تلویزیونهای خونگی محصولات VODها به سمت سینِمایی شدن رفتن و آثار خوبی دارن)
سینمایی سال گذشتهی سوره هم «آسمان غرب» (که فکر کنم کار مشترک اوج و سوره بود) از سیلِ کارهای همتای اوجیِ خودش بهتر بود و بد بود.
اما احتمالاً باید به جایی برسیم که راستِ کار اینهاست: مستند. خب اولاً ما (ایران) مستندهای بدی نداریم. از همون ابتدای سینِما مستندهای خوبی هم ساخته شده (گلستان). و تجربهی روایت فتح هم که میتونه پشت این مستندسازها باشه چیز بزرگیه. اینها هم که اساساً روایت سینمایی رو دست و پا گیر میدونن و دائم دنبال فرارویاند ازش. پس مستند راست کارشونه دیگه؟
اول بگم که مستندِ ضدابتدا در تلویزیون پخش شد. نسبت به مستندهایی که در تلویزیون پخش میشد مثلاً تدوین بهتری داره. بهنظر میاد از آزادی بیشتری برخورداره که در مورد موضوعات حرف بزنه که احتمالاً به این دلیله که هیچ ایرانی در این مستند وجود نداره. و از اسمش هم مشخصه که نسبتش با امر مدرن چیه: ضدیت. مسائلی رو هم باز میکنه که طبق ادعای صفحههای اینترنتی که احتمالاً ادعای سازمان سورهاست («مجموعه مستند ضدتلاش میکند در هر قسمت با طرح یک موضوع ظاهرا کم اهمیت، به جنگ کلیشههای ذهنی مردم درباره محیط پیرامونشان برود؛ چرا که ضدیت با کلیشهها کلید دیدن وقایع جهان از دریچهای جدید است.» صفحهی عماریار) مسائل مهمی هستن که به نوعی همه باهاشون درگیرن.
خب البته اینجا یه نکتهای هم روشن میشه: مخاطب این سری مستند، عموم مردماند و رسالت مستند حمله به تصور کلیشهایه. این روشن میکنه که چرا تقریباً در همهی قسمتها، alternative و جایگزین وضع فعلی معرفی نمیشه یا از alternativeهای خود غربیها استفاده میشه.
من فکر میکنم که این مستند تحت تأثیر و منبع گرفته شده از یه سری مستند دیگهست که اسمش هرگز نیومده و نگفتن. همیشه هر قسمت راوی دومی داره که اون رو برخلاف صدای راوی اول (که اشتباه هم میخونه گاهی) میبینیم و اساساً بخش اعظمی از دریچهی دید مستند از نگاه اونه به ماجرا. بعضی از جهانیبینیهای قرضیِ مستند: رجوع مدام به انسانهای اولیه، خود مرکز پنداریِ کشورهای «توسعه یافته» و تعمیمدهیِ مسائل خود به همه، بازگشت به طبیعت که با همون فرگشت و رجوع به انسانهای اولیه مرتبطه، تاحدی تکنوکراتیسم (مثلاً در قسمت «توهم دانایی» که البته دنبال راه «سومی» هم هست که نمیرسه).
تدوین (مونتاژ)
گفتم ضد از سایر مستندهای تلویزیون تدوین بهتری داره. حرفم رو تصحیح میکنم: تدوین تأثیرگذارتر یا -بهتر بگم- مرعوبکنندهتری داره که میخواد باهاش به جنگ مفاهیم کلیشهای بره. البته اول به جنگ ذهنهای صاحب کلیشه میره: تدوین تند، تصاویر پشت سر هم، موسیقیای که تقریباً همیشه هست، و حرفهای پشت سر هم. ولی این تدوین که قراره صحنهها رو به هم ربط بده نه تنها در بسیاری از اوقات نمیتونه این کار رو انجام بده که حتی آدم رابطهی صدا و تصویر رو هم متوجه نمیشه. مثلاً وقتی صحبت از بخش پایانی ارائهی راه حل میشه افرادی رو میبینیم که دارن چیزی رو میسازن یا خوشحال به چیزی فکر میکنن که اینا میتونن در هر قسمتی از مستند باشن. در اصل فکر میکنم مشکل از اینجا ناشی میشه: به جز ۱۰ ثانیه بهنظر میاد سازندههای مستند دست به دوربین و ضبط چیزی از پیرامونشون نبردن (حداقل در فصل ۳ اینطوریه). مستند تماماً کنار هم قرار دادنِ حاصلِ دوربینهای غربیهاست؛ مونتاژ. به خاطر همین هم هست که این همه مونتور داره این مستند. وقتی میگم هیچ ایرانی در این مستند نیست یعنی این. در حالی که روح مدرن دنیا رو بلعیده و مونتورهای ما هم نگران جهان پیرامونشوناند اما پیرامونِ واقعیشون دیده نمیشه. نقض غرض؟
«موفقیت» این مستند رو باید از آمار دیدهشدنش از تلویزیون فهمید (که البته منتشر نمیشه) ولی شاید فقط من فکر میکنم که اثر مرعوبکنندهست برای عموم. احتمالاً حتی این از پس این کار هم بر نمیاد.
اگر چه باز هم میگم مسئلههای مهمی دارن این منتورها و لحظههای ویژهای هم در بعضی از این قسمتها پیدا میشه. لحظهای که یه مسئلهای که در فکرت بوده رو، در یه ساختارِ نیمه چکشخورده میبینی و خودت میتونی بقیهش رو چکش بزنی.