حمیدرضا خاکساری
حمیدرضا خاکساری
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

یادداشتی بر اولین سینمایی سایکو-پس «Psycho-Pass: The movie»

به نام خدا

22/02/1402 جمعه

برای دومین بار است که این اثر را می‌بینم و دید بهتری نسبت به آن دارم. از طرفی هم حیف است که حداقل موردی هم شده در مورد اثر ننویسم.

«دنیای زیر سلطه‌ی این سیستم در حال تکامل است...»

این سیستم هم در حال تکامل است. در انتهای فیلم این پیام دوباره گفته می‌شود (همان‌گونه که در فصل۲هم دیدیم). این اثر (سینمایی) خود مفهوم نوشته‌ی آخر بود. این که سیستم فقط به نظام درونیِ خود (ژاپن) اکتفا نمی‌کند و بیشتر می‌خواهد. خود را به نظام‌های سیاسی (در این‌جا دیکتاتوریِ آقای «هان») و کشورهای مختلف گسترش می‌دهد تا از این طریق اگرچه ظاهرا بر آنان حاکم نیست اما کنترل زیادی را در دست داشته باشد. (به مانند «جهانی‌سازی‌»های ایالات متحده‌ی امریکا در عصر خودمان)

گلوبالیسم (globalism) می‌گوید ژاپن بهترین سیستم تشخیص و مقابله با «قانون‌گریزی» را دارد پس ما از سیستمِ آنان بهره می‌گیریم و حکومت قدرتمند خود را می‌سازیم و زیر سلطه‌ی دیگر کشوری هم نمی‌رویم. حال آن که دیکتاتور قصه‌ی ما هم همین تفکر را داشت و چون باد آمد و رفت. قصه‌ی دیکتاتور ما تاحدودی شبیه رضاشاه است؛ «هان» هم نظامی بود و از بلبشو و ناآرامی‌های سیاسی-اجتماعی استفاده کرد و با کمک کشوری قدرتمند کودتای نظامی کرد و با اردنگِ قدرتِ بالادستش هم رفت و دیگری جای اوآمد.

در همه‌ی فصل‌های انیمه‌ی سایکو-پس تا به اینجا، سیستمِ «سیبیل» دچار تحول و تکاملی در شیوه‌ی خود می‌شد: فصل۱به یک انسان رخ نشان داد تا پیشرفت خودش را لااقل از این طریق ادامه دهد، فصل۲تصمیم به قضاوتِ جمعیِ انسان‌ها گرفت؛ در نتیجه قبول کرد که انسان‌ها می‌توانند به صورت جمعیِ اشتباه کنند (ضدِ دموکراسی) پس باید جلویِ جمعِ اشتباه‌کار را گرفت. بله ممکن است در آن جمع انسانی مرتکب اشتباه نشده باشد (به مانند همسرِ لوط) اما به دلیل همراهی در آن جمع دچار عذاب سیستم بشود. در این‌جا سیستم از قبل هم مقامِ خدایی‌تری پیدا کرده است. (در ابتدای فیلم هم از زبانِ «تروریست‌های» دستگیر شده می‌شنویم که معترض‌اند «سیستم جای خدا را گرفته»)

اما در این سینمایی خبری از تغییر سیستم نیست. سایکو-پس صرفا دوربینی را که قبلا فقط در ژاپن زوم کرده بود استادانه زوم‌اوت و بلند می‌کند و عرصه‌ی بین‌الملل را نشان‌مان می‌دهد. این نکته هم لازم به ذکر است که نظامیسیاسی به نام ژاپن اصلاً وجود ندارد و این تماما سلطه و حاکمیت تکنولوژی‌ست که تمامی آرای فکری و سیاسی را تعیین می‌کند. و این دینِ جدید (تکنولوژی) بقیه‌ی دنیا (حتی آنان که به دین خود‌ند) را هم درمی‌نوردد. (مقالاتِ مرتضی آوینی در مورد تکنولوژی خواندنی‌ست) انتخاباتی هم که برگزار می‌شود در انتهای اثر حتی «کوگامیِ» تماما ضدسیستم‌مان را هم بهت‌زده می کند و اثبات می‌کند تکنولوژی دیکتاتوری‌ست زیبا، پوپولیست و بی‌همتا.

اینجاست که آزادگانِ سرزمین‌ها برای اختیار و آزادی می‌جنگند، جنگ با حاکمیت تکنولوژی که جنگی مقدس است و اثر هم این را درک می‌کند واز همان ابتدا با آزادگان‌مان است. (واقعا این‌قدر انسانیتِ کاگردان ستودنی‌ست)

اکشن و دوربین

اکشنِ سایکو-پسی‌ای که من خیلی می‌پسندمش درست به‌نظرم از این سینمایی شروع می‌شود و در ادامه‌ی سریال هم به‌اندازه ادامه می‌دهد. اکشنی‌ست که نه از ارعاب از تکنولوژی می‌آید بلکه از قدرتِ اشرفِ مخلوقات بر همین تکنولوژی می‌آید و بسیار «حد نگه‌دار» است. در یکی دو نقطه هم اثر دچار اسلوموشن شد (که مضموم است چون هم نگاه کارگردان را وارد اثر می‌کند و هم معمولا عامه پسندانه است) که طولی نکشید. (اسلوموشن به عقیده‌ی منتقدان در دو جا اشکالی ندارد که در اینجا می‌خواهم موردی را اضافه کنم خودم: در هنگامِ تصمیمات ناگهانی و سریع هم انسان آرام می‌بیند جهان را. تدلاسو فصلِ ۳ قسمت۸ شاهدی‌ست بر مدعای من که در لحظه‌ی انتخابِ شخصیتی از پی-او-ویِ او جهان اسلو می‌شود.)

صحبتی در رابطه‌ی «دین» و نگاهِ سایکو-پس

ممکن است فکر کنیم سایکو-پس ضد دین است (به توجه به فصل۳). مطلقا این گونه نیست. سایکو-پس اثری‌ست ضدِ تکنولوژی (حاکمیت آن) استو دین را هم تا جایی که ضد آن است دوست می‌دارد. (دوربین اثر آن زمانی که در معبد،مردم مشغول نیایش و کمک خواستن از بودا هستند حالتی دارد ستایش‌گونه) اما وقتی همین دین وسیله‌ای می‌شود برای سوء استفاده‌ی کسانی که به دنبالِ قدرت‌اند (فصل۳) به نظر،سایکو-پس دیگر با دین نیست. نگاهِ سایکو-پس به دین چیزی‌ست که در دلِ مردمِ ناتوان در مقابلِ سیستم، جوانه می‌زند. (راهی برای لحظه‌ای آرامش در مقابلِ کثافات تکنولوژی.) خب اگر دین فقط همین باشد می‌تواند در اختیار خود سیستم هم قرار بگیرد. همان‌گونه که هیپی‌گرایی که چیزی بود کاملا ضد مدرنیسم و جهان زمان خودش تبدیل می‌شود (تقلیل پیدا می‌کند) به یک مُد در درون نظام سرمایه‌داری.

ادامه پیدا کردنِ شخصیت‌های مرده در ذهنِ زندگان

این کار شاهکاری‌ست که در سایکو-پس دیده‌ام. خب راه‌های زیادی برای یادآوریِ مرده در نزد شخصیتِ زنده‌مان وجود دارد و ساده‌ترین‌ش فلش‌بکِ pov ِ شخصیت است. اما نگاه شاعرانه‌ی سایکو-پس به رابطه‌ی شخصیت‌ها این است که آن‌ها زنده‌اند و در مبلِ روبه‌رویی می‌نشینند و ممکن است با شخصیت‌مان چایی هم بخورند. حتی زندگان هم در سایکو-پس همین‌اند؛ پروفسور «سایگا» دو صندلی پشت آکانه در هواپیما می‌نشیند و با او صحبت می‌کند و رئیس «کاسی» حتی انفجارِ کشتی‌ای در اقیانوسِ زیر پای هواپیما را با ما (مخاطب) به تماشا می‌نشیند. این قبیل کارها از همان قابلیت‌های «ماهویِ» دنیای انیمه است که سایکو-پس شناخته‌اش.

رابطه‌ی «آکانه» و «کوگامی»

همین گفت‌‌گوهای آکانه در شرایط حساس با کوگامی‌‌ایکه دیگر در میان نیست (کلِ فصل۲) و کمک‌ها و دل‌گرمی‌هایش خود برای خاص بودنِ یک عاشقانه سنگ تمامی گذاشتن‌ست. این رابطه‌ی عمیق و امتدادِ یک شخصیت در وجودِ دیگری به‌نظرم عاشقانه‌ای عمیق‌تر ازعاشقانه‌های نُرم است.

نماد و تمثیل

نماد باید از ناخودآگاه نویسنده برخیزد و سایکو-پس اثری نیست که نمادچِپانی کند و نماد را بر ما تحمیل. شاید در جمع در ۲یا۳ صحنه در دو فصل اول از این کارها کرده. این سینمایی هم کلا طرف نماد یا تمثیل نرفته. (تبریک می‌گویم چون انگار واقعا کارِ سختی‌ست در انیمه نمادپردازی‌های سخیف نکردن...) کماکان حس می‌کنم نمادِ پایانی فصل۱ (دویدن در گندم‌زار) از بهترین نمادهای سریال‌هاست که به‌نظرم نبردِ -انگار- ابدیِ انسان با سیستم را نشان می‌دهد و در جست‌جوی پیروزی بودنش.


آنتاگونیست در سایکو-پس؛ آخر کیست؟

پروتاگونیست واضح است، آکانه سونموری، که اتفاقا پروتاگونیست کاملا پاک از نظر سنجه‌های اخلاقی، و بسیار سمپاتیک. آنتاگونیست اما بحث دارد. اگر سیستم را کنار بگذاریم (که به نظرم اثرِ ضد سیستمی را تهی کرده‌ایم) فصل۱ «شوگو»ست دیگر فصل فلانی و در سینمایی دیکتاتورمان. اما خودمان را بازی داده‌ایم اگر این‌گونه فکر کنیم؛ زیرا هر چه اثر به جلو پیش می‌رود آنتاگونیست‌ها ضعیف‌تر می‌شوند اما اثر به قوت خود باقی. این‌گونه که نمی‌شود!

نظر من این‌ست که اثر هر چه به پیش می‌رود سعی می‌کند جای شخصیت‌های آنتاگونیست را به مفاهیم و فضاها بدهد قطعا «سیبیلِ» انتهای فصل۳ برای «آکانه» نقشِ آنتاگونیستیک‌تری دارد تا «سیبیلِ» ابتدای فصل۱.

یه بنده خدا:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید