حمیدرضا خاکساری
حمیدرضا خاکساری
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

یکی از قابلیت‌های ماهویِ انیمه، نسبتِ نزدیک‌تری با اشیا

به نام خدا

یک نکته برای شروع: از آن‌جا بحث در مورد قابلیت‌های ماهویِ انیمه‌ست پس حرفی از این‌که این‌ها چقدر به منصهٔ ظهور رسیده‌اند و یا فلان جزئیات نیست. در سینما هم قطعا قابلیت‌هایی هنوز هستند که کشف نشده‌اند یا شده‌اند و به ظهور نرسیده‌اند.

از مقاله‌ی «قاب، تصویر و زبان سینما» در کتاب «آینهٔ جادو» آوینی نقل می‌کنم.

«هر چیز به محض آن‌که در قاب تصویر قرار می‌گیرد، از واقعیت خارج از ما جدا می‌شود و مفهوم خاصی می‌یابد و در واقع تبدیل به «نشانه»ای می‌شود برای اشاره به معنایی خاص.»

در واقع تمامِ «هر چیز»ها اشیائی هستند که ما آن‌ها را دیده‌ایم و یا به کارکردشان واقفیم (در دنیای سینما). یعنی در محدوده‌ی توانایی‌های ما اند؛ یعنی اشیائی در عالم واقع.

«صورت -به معنای تصویر- هرگز نمی‌تواند «کیفیات» را «بی‌واسطه» بنمایاند. «نمایاندن» یعنی نمایش دادن و «کیفیات» تا آن‌گاه که مبدل به «کمیات» نشده‌اند، امکان نمایش نمی‌یابند.» و مثالی هم می‌زند: «کیفیات باطنی ما چگونه در صورتمان ظهور می‌یابند؟ خنده مظهر شادی است که یک کیفیت باطنی است؛ اخم نیز، پریدن رنگ نیز، سرخ شدن نیز، سیاه شدن نیز… اخم مظهر کیفیتی باطنی چون غضب است و هر یک از کیفیات درونی ما -ترس، شرم، خشم و…- به نحوی در قالب کمیاتی نمایشی ظهور می‌یابند.

در حرکات ما همواره علاماتی برای ابراز مقاصد باطنی ما وجود دارد و برای مخاطب نیز آن مقاصد از طریق همین علامات کشف می‌شود و اگرنه، صورت به خودی خود نمی‌تواند کاشف از کیفیات باشد. در تصویر آتش، سوختن مشهود نیست و در تصویر آب، خنکی یا گرمی، گوارایی و یا شور بودنش معلوم نیست؛ هر یک از کیفیات مذکور باید توسط علامتی خاص تصویر شود و البته همه‌ی کیفیات نیز قابلیت تصویر شدن و نمایش را ندارند.» (مثلا شور بودن آب)

جمله‌ی آخر در هر گونه‌ای از سینما، این تصویر متحرک ما امری مسلم است. و البته مقصود من محدوده‌ی این قابلیت است. تصویر شدنِ «کیفیاتِ درونیِ» شخصیت‌مان را توانیِ بالقوه‌ی یک بازیگر تعیین می‌کند. و مگر بزرگ‌ترین بازیگرهای تاریخ سینما می‌توانند از مرزهای طبیعت پا فراتر بگذارند؟

اما شخصیتِ تصویر شده (ایلاستریشن) به نظر از وقتی تصویر شد با عناصری با پیچیدگیِ کمتری از دنیای واقع، پا را از مرزهای طبیعت و دنیای واقع فراتر گذاشت.

«برای ورود در بحث بیان تصویری در سینما این اولین مطلبی است که باید مورد تذکر قرار گیرد: قابلیت بیانی تصویر. آنان که با ایلوستراسیون کتاب‌ها و مخصوصا کتاب‌های کودکان سروکار دارند، به‌خوبی ارزش این بحث را در می‌یابند. «تصویرسازی» برای کتاب‌های کودکان یکی از مشاغل بسیار مرسوم هنری در عصر ماست. کار این تصویرگران در یک عبارت کوتاه «نمایش دادن معانی و کیفیات» است برای کودکان. والت دیزنی نیز در فیلم‌های چون «بالهٔ دریاچهٔ قو» در واقع به همین کار روی آورده است، منتها به شیوه‌ای دیگر. قابلیت بیانی رنگ‌ها، خطوط، ترکیب سطوح مختلف، استیلیزاسیون فرم‌ها، سایه و روشن و تنالیتهٔ رنگ‌ها و… در این جهت ابزار کار هنرمند تصویرگر هستند. در سینما نیز همهٔ این عوامل می‌توانند ابزار کار فیلم‌ساز باشند.»

«یک شیء در عالم واقع آن چنان که هست وجود دارد»؛ اما در دنیای ایلاستریت شده خودش می‌تواند نمایشی از یک معنی یا کیفیتی خاص باشد. این، کار را «برای اشاره کردن به معنایی خاص» بس راحت‌تر می‌کند و شاید همین دلیل‌ست که بسیاری از آثار انیمه از استفاده از قواعد عامِ سینما تهی شده‌اند و ضعیف.

تصویرانیمهسینما
یه بنده خدا:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید