میدونستید تنبلی ژنتیکیه ؟
فرنک بوث یکی از اساتید دانشکده فیزیولوژی دانشگاه میسوری آمریکا میگه :
«در بیش از هفده هزار ژن مختلف در تنها یک بخش از مغز، سی و شش ژن را کشف کردیم که با انگیزه فعالیتهای فیزیکی مرتبط هستند.»
خب حالا ما میدونیم که چه بخوایم چه نخوایم ، از والدین عزیزمون تنبلی رو به ارث می بریم ، و خب نه تنها از نظر فیزیولوژیک این موضوع رو به ما منتقل میکنن ، بلکه بدلیل این تنبلی در رفتارشون که از ژن والدین خودشون به ارث بردن ، عوامل اکتسابی محیط رو هم به این جهت سوق میدن تا مارو بیشتر با تنبلی عجین کنن ! ( البته که ابدا دست خودشون هم نیست )
تلخ نیست ؟
خب حالا یکی از موضوعاتی که خیلی مهمه ، اینه که ما نظر خودمون نسبت به خودمون چیه و نظر دیگران در مورد ما چیه تا به یک جمع بندی برسیم که آیا ما تنبلیم یا نیستیم
من از نظر اطرافیان خودم اصلا آدم تنبلی نیستم و خیلی سخت کوشم ، اما از نظر خودم اصلا اینطوری نیست و همچین حسی دارم :
« مغز ما یک دینام هزار ولتی است که متاسفانه اکثرمان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم . »
خب حالا من واقعا کجا قرار دارم ؟ این موضوع رو میشه با نظریات فروید که برای خیلی چیزا یک بازه نسبی قائل میشه جواب داد ، مثلا میگه هیچ مرد یا زنی نه مطلقا رفتار مردانه داره نه مطلقا رفتار زنانه ! بلکه همه ما اندکی به یک سمت بیشتر متمایل هستیم ، یا میگه هیچ کس سالم سالم یا مریض مریض ( از نظر روانی) نیست و هممون اندکی به یک سمت بیشتر تمایل داریم .... تقریبا همچین چیزی :
پس با این تفاسیر میشه گفت ما یه فرد مطلقا تنبل یا مطلقا سخت کوش نداریم و اکثر افراد با محدودیت های فیزیکی ، شرایط ژنتیکی ، شرایط محیطی و خیلی موضوعات دیگه که باهاش دست و پنجه نرم میکنن ، نهایتا در یک نقطه ای که بیشتر متمایل به یک سمت هست قرار میگیرن ، هرچقدر هم تلاش میکنن ، در بلند مدت نمیتونن زیاد از اون نقطه خارج بشن ، میدونید چرا ؟
در این مورد هم فروید ، این نابغه و پدر علم روانکاوی نظریه جالبی داره ، میگه ذهن شبیه به کوه یخی میمونه که اون قسمت نمایان که دیده میشه ضمیر خودآگاه ماس که فقط 20% از کل اون کوه هست و 80% که زیر آب هست و مخفیه و ما بهش دسترسی چندانی نداریم ، ضمیر ناخودآگاه ماست ...
همچنین این ضمیر ناخودآگاه تقریبا بعد از 8 سالگی خیلی تغییری نمیکنه ، و کلا ما با همون تا آخر عمر پیش میریم و زندگی میکنیم
این وسط هزاران بار تصمیم میگیریم و موقع خواب میگیم از فردا یه آدم دیگه میشم و روزی 20 ساعت کار می کنم و با همه مهربون میشم و خیلی خفن بشم در کل ! اما دقیقا صبح که میخوایم بیدار شیم ، با اولین محدودیت فیزیکی از پا درمیایم ! بعد چون دیگه نشد ساعت 6 بیدار شیم و ساعت شد 8 ، اون قضیه تحول فردی رو کلا موکول میکنیم برای سال آینده !
نهایتا میخواستم به این برسیم که تغییر ابدا چه از نظر فیزیکی و چه از نظر ذهنی نمیتونه یک باره اتفاق بیفته و حتی شدید ترین محرک های ذهنی ، بعد از مدت کوتاهی تاثیر خودشون رو از دست میدن و ما باز به مسیر قبلی بر میگردیم ...
حالا بنظرتون راه حل چیه ؟ من خیلی فکر کردم تا به نتیجه برسم و راهای زیادی رو امتحان کردم ، آخر دیدم فقط میشه با برنامه ریزی و موندن در برنامه و درد کشیدن از تحمل این برنامه ، لذتهای سخت کوشی رو تجربه کرد
مواردی که برای من جواب داده ایناس : ( البته برای شما میتونه کار نکنه ، ولی شاید امتحان کردید و کار کرد )
1 -اول اینکه هیچوقت نمیشه از فردا یه آدم دیگه شد و کلا این قضیه رو بیخیال شدم
2 -دوم اینکه برنامه ریزی های توهمی رو کلا بیخیال شم و واقع گرا باشم
3 - سوم اینکه مهمترین قسمت روز هر فردی قبل از خواب و بعد از بیدار شدنشه :
قبل ار خواب :
به این صورت که شما ابدا نمیتونید 2 ساعت کامل قبل از خواب گوشی دستتون باشه و تا ثانیه آخر با چشم نیمه باز باهاش کار کنید و انتظار داشته باشید فردا روز خوبی رو تجربه میکنید و تمام کارهاتون رو به درستی انجام خواهید داد ، چون مغز شما اصلا خودش رو برای فردا آماده نمیکنه و برنامه ریزی در ناخودآگاه برای شما ترتیب نمیده ، با ضرر و زیان فیزیکیش و تاثیر نامطلوبی که روی خواب داره حالا کار نداریم !
بهتره حداقل 1ساعت قبل از خواب کلا گوشی رو کنار بزاریم و قبل از اینکه کاملا خوابمون بگیره کارهای فردا رو تو ذهنمون مرور کنیم و خودمون رو با جزئیات در اون موقعیت قرار بدیم و احساس پایان همه رو برای خودمون تداعی کنیم ! نمیتونم بگم چقدر موثره این نکته !
بعد از بیدار شدن :
یکی از بدترین کارایی که ما میکنیم اینه وقتی از خواب بیدار میشیم ، گوشی رو برمیداریم و تلگرام و اینستاگرام و ایمیل و... هرچی داریم یدور چک میکنیم تا خدایی نکرده یه استیکر مهم رو که ساعت 3 شب برامون ارسال شده یوقت از دست ندیم ! نگران نباشید اگه کسی کار مهمی داشته باشه ، بهتون زنگ میزنه !
پس کلا این موضوع رو بیخیال بشید و اصلا سمت گوشیتون نرید وقتی بیدار میشید ، دلیلش رو میگم:
ذهن وقتی بیدار میشه یک حالت فعال داره و نیاز داره کارای مهم رو همون اول انجام بده ، وقتی شما گوشی رو چک میکنی ، ذهن حس میکنه کار مهمی انجام داده و از حالت فعال به منفعل تغییر وضعیت میده و معمولا تا آخر روز وضعیت خودش رو حفظ میکنه ...
4- اگر کار شما هم مثل من نیاز به تمرکز طولانی مدت پشت میز داره ، از گوش دادن به موسیقی و خوردن قهوه مضایقه نکنید ، تاثیر بسیار مطلوبی داره
5-روزانه 30 دقیقه ورزش هوازی انجام بدید تا جریان خونتون بالا بره ، این موضوع بشدت بر عملکرد مغز تاثیر مثبت داره ، با فواید فیزیکیش هم کار نداریم کلا
6- دوش آب سرد اول صبح یکی از معجزات بزرگیه که فقط کسی که امتحان کرده بهش آگاهه !
7- سعی کنید ذهنتون رو تا میشه خالی نگه دارید ، خوندن اخبار و دیدن کلیپ و کارهای متفرقه که این روزا هممون انجام میدیم ، شاید فقط 10 دقیقه وقت شما رو بگیره ولی بشدت روی کارایی آدم در ساعتهای بعد تاثیر میزاره
8- بگید نه !
ببینید ، شما نمیتونید هروقت هوس چیزی میکنید به حرف دلتون گوش کنید و برید به اون برسید و یا هرکس هرچی ازتون میخواد براش فراهم کنید و به حرفش گوش کنید و انتظار داشته باشید آخر روز کارهاتون رو انجام داده باشید ! باید یاد بگیرید هم به خودتون و هم به بقیه بگید نه ! هرچی بیشتر بگید نه بهتره ، هم کاراتون رو انجام میدید ، هم بقیه بیشتر دوستون خواهند داشت ، قول میدم
هیچکس آدمی که تو زندگیش اولویت بندی نداره و همیشه حاضر به سرویس دهی هست رو زیاد قابل احترام نمیدونه ، کمتر در دسترس بودن یکی از کلیدهای جذابیت هم هست ! باور کنید
پس بیخیال بدست آوردن دل همه باشید و اگر درک نمیکنن کار دارید ، بهتره ازتون ناراحت بشن ، این بهتره تا خود شما ناراحت بشید و متحمل زحمت و درد بیشتر از بابت عقب افتادن کارهاتون بشید !
میشه به این لیست موارد خیلی زیاد دیگه ای اضافه کرد ، اما برای من کنترل این 8 مورد باعث میشه بتونم بهره وری خودم رو خیلی زیاد افزایش بدم ...
تفاوت بین افراد موفق و افراد واقعا موفق در این است که افراد واقعا موفق تقریبا به همه چیز نه میگویند.
حالا اون توضیحات اول برای چی بود ؟
خب ببینید ، ما صرفا میتونیم تنبلی خودمون رو مقداری با تمرکز و برنامه ریزی بیشتر کاهش بدیم و به سمت سخت کوشی متمایل بشیم ، این کار نیاز به خویشتن داری زیادی داره و باید بین درد تحمل کردن و موندن توی برنامه و تحمل درد انجام ندادن کارها و عواقب اون یکی رو انتخاب کنیم ، نمیشه بدون درد زندگی کرد ... و نمیشه هم منکر اون شد
سخن آخر :
از نظر من زندگی مثل یک لیوان چای میمونه که یکی بهمون بی اختیار تعارف کرده
ما مختاریم اون رو داغ داغ بخوریم و خودمون رو بسوزونیم....
ما میتونیم بزاریم سرد بشه تا از دهن بیفته ....
ما میتونیم اون رو توی جوی آب بریزیم و خودمون رو ازش محروم کنیم...
یا اینکه میتونیم از این چای که شاید هم طعم هیجان انگیزی نداشته باشه به موقع استفاده کنیم ، از نوشیدنش بسیار لذت ببریم و از کسی که اون رو بهمون تعارف کرده متشکر باشیم !
اینکه اهمیت داره کمی سختکوش باشیم اینه که تا چایمون سرد نشده از اون استفاده کنیم ، وگرنه اگر استفاده هم نکنیم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و دنیا بدون ما هم به خوبی به کار خودش ادامه خواهد داد...
و در نهایت امیدوارم بتونید با سخت کوشی ، توی زندگی بیشتر خوشحال باشید ، چون :
هیچ لذتی به اندازه خستگی در نتیجه کار زیاد نیست !