اگر دوست داشتید میتونید در حین خواندن متن به آهنگ بیکلام هم گوش بدید⬇️⬇️
این یه حقیقت و واقعیته که ما خودمون رو بالاتر میبینیم، حس میکنیم یه چی میدونیم بقیه نمیدونن، یا ما درست میگیم بقیه دارن اشتباه میکنن یا هر چیزی شبیه به این.
من میخوام از دو جهت درمورد اینکه «ما فقط میدونیم» حرف بزنم.
اول اینکه من وقتی دارم این متن رو مینویسم یعنی ذاتاً دارم میگم: «من یه چی میدونم که خیلیها نمیدونن»، من میخوام بگم که اصلاً اینکه: «من یه چی بیشتر میدونم» توی کدنویسی ما انسانها هست، اصلا غیر ممکنه در عموم مردم جهان شما کسی رو پیدا کنید که اصلا این نکته رو نداشته باشه، آخرش یه جا این چنین چیزی از کسی میزنه بیرون.
ممکنه شما بیاین در مورد این متنم نظر بدین، چه، چیزی بهش اضافه کنید و چه اینکه این متن رو نقد کنید، در هر صورت شما هم، توی این تله افتادین، این تله که من یه چی میدونم که احتمالا تو نمیدونی.
اما مگه این چیز بدیه؟ من یه چی میدونم و تو نمیدونی، خب این مشخصه که خیلی از چیزها رو من میدونم که شما نمیدونید و بعضی از چیزها رو شما میدونید و من نمیدونم، درواقع جامعه متشکل از افرادیه که هر کدوم چیزی رو بلدن و همین باعث به حرکت در اومدن جامعه میشه.
در جهت اول ما هر کدوممون یک نوع اطلاعات در اختیارمون بود و چیز طبیعی هم بود که خیلیها اون اطلاعات رو نداشته باشن، مثلا شخصی کابینت سازه و شخصی دیگه خواروبار فروشی داره الی آخر و هر کدوم نسبت به شغلشون کلی اطلاعات و تجربه دارن که بقیه ندارن.
اما ما همگیمون یکجا به هم میرسیم، جایی که فرق نمیکنه که شغلمون، ثروتمون، مکان زندگیمون و دیگر فاکتورها چی باشه، همۀ مردم همدیگه رو نسبت به هم در این مورد قضاوت میکنن، بذارین براتون یه مثال بزنم، توی یه تاکسی نشسته بودم و راننده و یکی از مسافرها باهم آشنا در اومدن و یاد قدیم افتادن، همینجوری که داشتن حرف میزدن یاد یه بنده خدایی رو زنده کردن و به همدیگه میگفتن : «کی بود اون بشه؟، اگر حواسش رو جمع میکرد الان نصف شهر برای اون بود، آره بابا عرضشو نداشت، واقعا حماقت کرد، آخه آدم چی بگه؟»
من توی دلم میگفتم: «شما که الان اینقدر بارتونه و متخصص هستین و حواستون جمع بوده انگار خیلی با اون فرقی ندارین، شما آقای راننده اونجوری که پشت سر اون مَرده حرف میزدی انگاری خودت میلیاردر هستی و ماشینت پورشه هست و به اون یکی هم میگفتم آره فقط شما اعلی حضرت همایونی هستی که همه چی رو بلدی و دیگران هیچی بلد نیستند.»
ما شاید بارها این جمله رو گفتیم: «فلانی خیلی اشتباه کرد» و اگر هم زیاد از این جمله استفاده نکنیم مطمئناً توی جامعه و فامیل زیاد میشنویم، اینجاست که ما خودآگاه و ناخودآگاه میگیم که ما بلدیم و بقیه بلد نیستن.
اما هیچکدممون در جای بقیه نبودیم، توی زندگیشون حضور نداشتیم، نتونستیم مثل اونا باشیم پس چرا این حق رو به خودمون میدیم که به راحتی بگیم: «آره اون مرده که دیوانست، اون زنه رو میگی اصلا کلش خرابه عرضه داشت شوهرشو نگه میداشت» و بینهایت جملات دیگه.
این رقابت من میدونم و تو نمیدونی از بچگی شروع میشه، حتی قبل از اینکه آدم به مدرسه بره، خانودهها با اینکه میدونن یا نمیدونن، برای اینکه به بچۀ خودشون اعتماد به نفس بدن بچههای مردم رو توی نگاه بچشون کوچک میکنن تا بچه خوشحال بشه، مثلا: «آره تو خوبی عزیزم اصلا زینب دخترعمت مثل تو خوشگل نیست که، کی آخه مثل من دختری به این خوشگلی داره؟» و جالبیه قضیه همینه که همین آدمها وقتی بچشون یکم بزرگتر میشه، بچهی مردم و فامیل رو میزنن توی سر بچشون که: «نگاه کن یاد بگیر، مردم هم بچه دارن، و ما هم بچه داریم» اما همین والدین پیش همون والدینِ بچهای که مثال زدن وایسن، میگن: «اونا که بچه داری بلد نیستن».
ما در جهت دوم سعی میکنیم موفقیتهای فردی، خانوادگی، اجتماعی و حتی ملیمون رو به رخ بقه بکشیم، اینکه میخوایم ثابت کنیم هنر نزد ما هست و بس، اما اصلا اینگونه نیست، ما تا زمانی که نتونیم دقیقا جای کس دیگه، خانوادۀ دیگه یا ملت دیگه باشیم نمیتونیم دربارهشون قضاوت کنیم، میتونیم بگیم که فلان کارِ کسی اشتباه بود اما این اشتباه باعث نمیشه که خودمون رو بالاتر بدونیم، ما پر از اشتباهیم، من که خودم اصلا نماد اشتباه کردنم.
قرار بود پست(ها) هرروزه و بعد از ساعت 00:00 باشه اما به توصیه دوست خوبمون Righteous | حسین به ساعت 20:00 تغییر داده شد
5 پست آخر من:
لیست ها من: