اگر دوست داشتید میتونید در حین خواندن متن به آهنگ بیکلام هم گوش بدید⬇️⬇️
گاه افسردم
گاه خوشحال
گاه بازنده
گاه بیمار
گاه میخندم
گاه پر از اشکم
گاه دیوانم
و گاهاً هوشیار
میچرخم و میچرخم
و در این چرخیدن میبینم
اما دیدنِ من خیلی تار است
من میبینم، اما نمیدانم چه
اما هرچه هست زیبا است
زیبایی که دلم را افسرده خواهد کرد
زیبایی که مرا به گریه خواهد انداخت
زیبایی که تهی میکند هرآنچه در من هست
من نَتْوانم که ثابت باشم
و هر لحظه به دور خود میچرخم
به دور هر آنچه میبینم
گرچه ثابت باشم، مردنِ من قطعی است
اما این دنیا را با تمامِ زشتیهایِ زیبایش دوست دارم
من این دنیای بیمفهوم را دوست دارم
من مایی که همچون غباریم دوست دارم
من این خانه مطرودِ متروک را دوست دارم
اما من مجبورم
مجبورم به این دوست داشتنها
مجبور به پذیرفتنِ این دنیا
مجبور به هر آنچه مجبور هستم
و جز اجبار چه چیز در توانِ من هست؟
هیچ چیز
من مجبورم به زندگی کردن
مجبورم بنویسم
مجبورم که باز هم بخورم
و باز گریه کنم
باز بخندم هر روز
و باز و باز و باز دردی که در جان من است
نکند این اجبار همان چیزیست که من میخواهم
چون من نمیدانم غیر این اجبار چه چیزی را دوست خواهم داشت
و نکته این است
به جز اجبار چه چیزی اینجا هست؟
۳ پست آخر من:
لیست پستهای بنده:
ا{نوشتههای من} - {شعرهای من} - {عاشقانهها} - {چالش هفتۀ من} - {داستان (کوتاه)} - {تنهایی} - {سیاسی، اجتماعی} - {از من}.
در این دنیا چه چیزی وجود دارد که با کاترین مرتبط نباشد؟ و او را به یادم نیاورد؟ به کف زمین هم که نگاه کنم، شکل و شمایل او را روی سنگها میبینم! در تکههای ابر، در هر درختی که شب را ازبوی خود لبریز میکند و در هرچه که در روز دورواطرافم هست، تصویری از او را میبینم! در معمولیترین قیافههای زنها و مردها و قیافهٔ خودم، چهره او را میبینم که دارد به من ریشخند میزند. تمام دنیا، انگار مجموعهای است پرهول و هراس که یادم بیاورد کاترین دیگر وجود ندارد و او را از دست دادهام!
بلندیهای بادگیر
۱۸۴۸ - درگذشت امیلی برونته داستاننویس و شاعر انگلیسی، خالق رمان بلندیهای بادگیر
Nassif Zeytoun - Nami Aa Sadri | ناصيف زيتون - نامي ع صدري