اگر دوست داشتید میتونید در حین خواندن متن به آهنگ بیکلام هم گوش بدید⬇️⬇️
چند وقتِ دارم به این فکر میکنم که چه میشد که اگر خودم دوتا میشد، نه اینکه یه قل دیگه داشته باشم یا کسی شبیه من باشه، نه، یعنی دقیقاً یکی از خودِ من وجود داشت، وقتی بهش فکر کردم برام خیلی هیجان انگیز بود، میتونستم با خودم فیلم ببینم، با خودم حرف بزنم، با خودم تفریح کنم و در همۀ موارد دقیقاً یک علایق مشترک وجود داره بدون حتی کمترین تفاوتی.
درواقع وقتی که فکر کردم که با چه کسی شب یلدا رو دوست دارم بگذرونم به این نتیجه رسیدم که چی میشد که اگر با خودم میتونستم باشم، تا به الان افراد زیادی رو بهش فکر کرده بودم، حتی قدیمتر برای خودم قدرتهای زیادی رو میتونستم متصور بشم، چیزی شبیه فیلمهایی که بر اساس کتابهای کامیک هستند، اینکه آدم بتونه پرواز کنه، نمیره، قدرت زیادی داشته باشه و هر کدومش هیجان انگیزه اما هیچ کدومش به اندازه اینکه آدم یه دونه مثل خودش داشته باشه برای من هیجان انگیز نیست.
ما همش پِی این هستیم با کسی باشیم که باهامون نقاط مشترک زیادی داشته باشه، بتونیم باهاش وقت بگذرونیم، مهمتر بتونیم طی سالها باهاش زندگی کنیم اما چه کسی بهتر از خودِ آدم میتونه که همیشه با آدم باشه و دقیقا همون چیزی رو بفهمه که آدم توی ذهنشه؟، دقیقا همون چیزی رو بخواد که خود آدم میخواد.
شما هم یه لحظه تصورشو بکنید، آیا برای شما هم هیجان انگیز نیست؟ چه کاری رو از همه بیشتر دوست دارید؟ حالا اون رو با خودتون و خودتون تصور کنید که دوتایی دارید انجام میدید، یا اینکه از یه کاری متنفرید یا میترسید اما یه نفر که دقیقاً خودتونه پشتتونه.
وقتی خود آدم باشه میتونه هزارتا کار دیگه هم کنه، میتونی کاراتو به خودت بسپاری بدون اینکه نگران بشی که اون کار اشتباه یا بد در بیاد چون درواقع کار رو به خودت دادی، میتونی به خودت بگی بیاد اینجا توی ویرگول بنویسه و تو وقتشو بذاری و کتاب بخونی و درواقع متنی که اون نوشته متنی هست که تو نوشتی و کتابی تو خوندی کتابی هست که اون خونده.
اما این بودنِ فیزیکی برای ما وجود نداره، من نمیتونم یه خودِ واقعیمو توی این جهان داشته باشم، اما آیا نمیتونم توی مغزم خودم رو داشته باشم؟ آیا نمیتونم بینهایت از من رو برای خودم بسازم؟ چرا من میتونم، من میتونم خودِ خودِ خودم رو با بینهایت عدد داشته باشم، خودم ۱، خودمِ ۲، خودمی ۱۲۵۹۹۷ الی...
بیشتر بخوانید: چی شد که دیگه فوتبالی نیستم؟
برای من خیلی، نه اینکه از قبل بهش فکر کرده باشم، در واقع قبل از چالش یلدای ویرگولی، همیشه اون فکر که خودم رو داشته باشم در حد یک فکر فانتزی بود، حتی موقعی که داشتم چالش یلدای ویرگولی رو مینوشتم هم بهش فکر نکرده بودم و بعد نوشتنش به این فکر کردم دوست دارم شب یلدا رو با چه کسی بگذرونم و این فکر رو ادامه دادم.
مولانا میگه: «زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم»، درواقع ما هرکدوممون هزاران من در خودمون داریم، وقتی من به خودم و زندگیم میرسم شاید باید بگم: «میلیونها من در من است»، اما اگر واقعاً منهای مختلفی در من وجود داره چرا نتونم با تموم منها ارتباط بگیرم؟ چرا نتونم شب یلدامو با من بگذرونم؟ چرا در شب یلدا در پِی این نباشم که منهای خودم رو کشف کنم تا بتونم باهاشون وقت بگذرونم، بتونم خوشحال باشم، بتونم ز منِ خجالتی تا منِ عصبانی به درستی استفاده کنم، چه کسی میگه فقط یک من واحد وجود داره و اون منِ واحد هست که داره من و بدنمو کنترل میکنه؟، گاهی اینقدر کارهای خودم متضادِ که نمیدونم آیا اون من، من بودم، اما همیشه میدونم که تمامی منها من هستم.
پس میخوام در بلندترین شب سال با من وقت بگذرونم، این میتونه هیجان انگیزترین شب یلدایی من باشه، شبی که میتونم منهای خودم رو بشناسم و میخوام فهرستشون کنم تا یادم نره، چون یادم میره که گاهی چه منهایی در من هست، گاهی یادم میره که منِ شجاع هم وجود داره، یادم میره منی که ارادش قوی هم هست و باید بنویسم و مثال بزنم، مثلا
فکر کنم این مثالها بتونه که من رو بهتر کنه چون، میتونم از منهای خودم به درستی استفاده کنم.
در حساب قبلییم زندگینامهام این بود: «من خودم هم نمیدانم کیستم»، شاید وقتشه که بفهمم.
شب یلداتون مبارک.
شما هم میتونید بنویسد که دوست دارید شب یلدا رو با چه کسی بگذرونید، این چالش سوای "چالش هفته" هست و تا عید نوروز برقراره، در این پست: چالش یلدای ویرگولی، توضیح دادم و اگر کسی لطف کرد و پستی دربارش نوشت لینکشتو توی اون پست میذارم تا به یادگار بمونه.
اگر لطف کردید و پستی نوشتید لطفاً تگ "یلدای ویرگولی" یادتون نره. ممنون
۳ پست آخر من:
لیست پستهای بنده:
ا{نوشتههای من} - {شعرهای من} - {عاشقانهها} - {چالش هفتۀ من} - {داستان (کوتاه)} - {تنهایی} - {سیاسی، اجتماعی} - {از من}.
مردی چنان از دست من عصبانی بود که در آخر نامه اش نوشت: «آگاه باش، تو هرگز از این دنیا زنده بیرون نخواهی رفت.»
۱۹۶۸ - درگذشت جان استاینبک نویسندهٔ آمریکایی، خالق خوشههای خشم، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۶۲
شب طولانی - علی مولایی (تو شب یلدای منی، دیوونۀ دوست داشتنی)