خطر اسپویل
تقریبا اکثر کسانی که سریال breaking bad را دیدهاند دوستش دارند، اما دلیلی این محبوبیت چیست؟
این سریال نه جلوههای ویژهی خاصی دارد، نه خیلی صحنههای اکشن و حتی شاید بشود گفت نه لحظههای بسیار هیجان انگیز.
به نظر فیلمنامه سریال هست که این سریال را جذاب کرده، یک معلم سادۀ شیمی میشود جزو برترین سازندگان شیشه.
معمولا خلافکارها _حداقل در فیلمها- کسانی هستند که با اینگونه مسائل بزرگ شدهاند، یا در خانواده و یا در مدرسه و سنین کمتر پایشان را در مسیر قانون گریزی گذاشتهاند، اما والتر وایت اینگونه نبود و برای اکثر مردم عادی که ما هم جزوشان هستیم این قسمت جالب است، کسی شبیه ما، کسی که مثل ما هر روز میرود سر کارش، زن و بچه خودش را دارد، هیچ گونه تفاوت نسبت به جامعه در او دیده نمیشود، یهو تمامی این خطوط قرمزی که دورش پیچیده را کنار میزند و میافتد وسط خلافکاران.
به نظرم ما با والتر وایت برای همین همزادپنداری میکنیم، اینکه قسمتی از وجود خودمان را در آن میبینیم، ما خودمان را در او میبینم که میتوانیم دست به کارهای بزرگ بزنیم هرچند آن کار بزرگ اشتباه باشد.
یکی از لحظه های به یاد ماندنی که بین طرفداران دارای محبوبیت زیادی است، آن لحظهایست که والتر به همسر خود میگوید: «من یه خطر نیستم، من خودِ خطرم»
ما عموما خودمان را در قالب والتر وایت بزرگ کردیم، والتر به ما نشان داد که میتوان یک چیز دیگری بود و ما خوشمان آمد، خوشمان آمد که این روند روزانه و تکراری زندگی را پس زدیم و تبدیل به چیزی شدیم که فرای عموم جامعه هست.
به نظرم ما همگی دوست داریم به آن لحظات برسیم، اینکه فکر کنیم بزرگیم، اینکه نوک قلهایم و انگار بر عرش استیلا یافتهایم، اما به نظرم زندگی ما و ما در هر صورت یکی هستیم، ما فکر میکنیم که بعضی شرایط میتواند چیزهایی به ما بدهد اما نکتهی مهم این است که با داشتن آن چیزها یا اعتبارها ما فقط در نگاه بقیه عوض میشویم، شاید احترام و عزت بیشتر، فرمان برداری بیشتر و هر چیز دیگری اما مهم این است که آیا آن چیزی که در درون ما هست عوض میشود؟
والتر شبی اعتراف کرد که از یک جا به بعد به خاطر اینکه، آن کار را دوست داشت ادامه داد نه به خاطر خانوادهاش، به نظرم باید گاهی بین چیزی که دوست داریم انجام بدهیم و چیزی که دوست داریم اتفاق بیفتد فاصله بگذاریم.
سریال breaking bad برای من یکی پر بود از درس، آن لحظه آخر که والتر با همسرش صحبت میکرد به نظرم یکی از به یادماندنی ترین لحظات سریال است، به نظرم والتر در آن لحظه فکر میکرد که اگر بر اثر سرطان میمرد و خانوادهاش را با مشکلات مالی تنها میگذاشت بهتر بود یا این وضعیتی که الان خانوادهاش با آن درگیرند.