«اصلاحطلب-اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» پیش از آنکه شعاری براندازانه فهمیده شود، دال بر مرگ دوقطبی اصلاحطلب- اصولگرا و نزاعهای تکراری و منزجر کنندهی ناشی از آن دو است. مرگ این دوقطبی، این نوید را میداد که بالاخره جامعهی ایران، پس از سالها به کشمکشهای بیحاصل و فاجعهبار پشت کرده و مجالی برای تولید گفتمانهای خردمندتر و منعطفتر به وجود آمده است. با حذف گفتمانهایی که بیشتر حجم آن را نفرتپراکنی و وهماندیشی و تحلیلهای سوگرایانه و سلبی پرکرده است، امید بود جامعهی اندیشندهی ایرانی با بازاندیشی دوباره بر علت شکست این گفتمانها، مشکلات و بحرانهای خود را با پرسش و سنجش تحقیقی، فارغ از علایق دگمآلود حزبی بررسی کند. این رویکرد هم میتوانست زمینهی کاهش گسستهای اجتماعی را فراهم کند، هم اندیشندهی ایرانی را یک پله به سوی فهم عمیقتر مسائل بغرنج ایران سوق دهد. مسائلی که بیشک امکان حل آنها به توافق و مشارکت همهی آحاد مردم با همهی دستهبندیهای سلیقهای سیاسی وابسته است.
پیش از این انتخابات امیدوار بودم هستهی مرکزی قدرت که به دلایلی و در لحظههایی آن را خردمند دریافتهام، با حذف اصلاحطلبان که پیشتر اندیشهها و آمالهای خودشان را در دولت پیشین آزموده بودند و با شکست این گفتمان پشتتوانهی مردمی خود را از دست داده بودند، ملت را از این دوقطبی عبور دهد. زیرا با حذف اصلاحطلبان، اینطور نبود که اصولگراها به عنوان پیروز دوقطبی حاکمیت خود را تثبیت کنند. آنها هم از گزند بحرانهای این حذف بینصیب نمیماندند. با رسیدن قدرت به بلوکهای اصولگرایی، آنها در معرض بحرانهای هویتی و عملکردی قرار گرفتند، بحران ۴۰۱، دوگانگی در تصمیمگیری دربارهی اقتصاد و سیاستخارجی و اختلافهایی که در این باره بینشان میافتاد، بدنهی مردمی اصولگرایی را نسبت به خود دچار تردید میکرد. درحالی که آنها پیش از به قدرت رسیدن، خیلی امیدوار و مطمئن دربارهی حضور خود در قوهی مجریه میاندیشید. درست مثل اصلاحطلبان پیش از ۹۲.
با شکستهای پیوستهی هر دو قطب و آغاز روند بازاندیشی در تردیدها و شکستها، ما را به طرح این گزاره نزدیک میکرد که «حق همیشه هم با ما نیست و مشکلات هم همیشه ناشی از حضور گروه مقابل ما نیست. لذا مشکل و راهحلهای آن را باید با ذهنیت دیگری جست.»
در این انتخابات امیدوار بودم هستهی مرکزی قدرت صحنه را طوری بچیند که این دوقطبی در حال احتضار و ادبیات شنیع مخصوص آن احیاء نشود. به جای آن بحثهای دقیقتر ناظر به مصالح همهی اقشار مردم با لحن همهپسند، منعطفتر و منصفاانهتر نسبت به رقبای حزبی و انتخاباتی مطرح شود که در آن استدلال و طرح دقیقتر مسئله و راهحل جایگزین لجنپراکنی شود.
آرایش اولیهی صحنهي انتخابات من را نسبت به فرضیهام امیدوارتر کرد، پزشکیان اصلاحطلبی بود که ابتدا رویکرد دولتش را اجرای سیاستهای کلی و برنامهی هفتم توسعه عنوان میکرد و در گفت و گوها دائم بر یکپارچگی و حرکت به سوی وحدتنظر تاکید میکرد. این در تاریخ اصلاحطلبی بیسابقه بود و نرمش و تغییر رویکرد نماینده ی اصلاحطلبان در انتخابات را نشان میداد. پورمحمدی در جایگاه نامزدهای نخودی، چند سر و گردن قویتر از نظیرهایش در انتخابات قبلی ظاهر شد و سطح گفتمان سیاسی کشور را با بیان مسلط و خبرگی سیاسی خود افزایش داد. بقیهی نامزدها هم تقریبا همان همیشگی بودند.
با ورود عناصر حساسیتزا به ستاد پزشکیان و عدم موفقیت او در تسلط و مدیریت آنها در جهت حفظ رویکرد «وحدت گفتمانها»، چهرهی میانجیگر دولت احتمالی او خدشه دار شد و این خدشه تا روز آخر تبلیغات عمیق و عمیقتر شد. اصولگرایان با جدی گرفتن او و تیمش آن دو قطبی درحال احتضار دوباره احیاء کردند، آنها میتوانستند خودشان را به دغدغهی عمومی مردم و قشر خاکستری نزدیک تر کنند و با طرح فراجناحی مسائل و بررسی و استدلال دقیق و از بین بردن این دو قطبی، چهرهی جدیدشان را به عنوان جایگزین اصلاحطلبی ارائهکنند. اما آنها پیش از اختلافی که بینشان افتاد، همان کنش انتخابات های ۹۶ و ۴۰۰ را کردند. تاریخ نشان داده شکل گیری دوقطبی تنشمند بیشتر به نفع اصلاحطلبان است. ضدتبلیغهای اصولگرایان در نظر قشر خاکستری بیشتر برای خودشان دافعه ایجاد میکند تا برای رقیب. زیرا اصولگرایان برای نزدیک شدن به طبقهی متوسط غیرمذهبی هیچ تدارکی ندیدهاند و اصلاحطلبان میتوانند با همان تکینکهای سالهای پیشین آنها را مغلوب کنند.
این انتخابات هم گذشت و ماجرای اصلاحطلبی و اصولگرایی دوباره بازگو شد و خبر جدی از خردمندی و نگاه به انسجام ملی (بهجز پورمحمدی که متاسفانه جدی گرفته نشد.) نبود. بخواهیم یا نخواهیم آنچه آن را اصولگرا و اصلاحطلب میدانیم در سیستم سیاسی و سپهر گفتمانی سیاسی به صورت در هم تنیده حضور دارند و با انتخاب رئیس جمهور موردنظرتان قرار نیست آن یکی به کل حذف شود. مهم فرصت بازتولید گفتمان جدید بود که از دست رفت. البته خود نامزدها (بهجزپورمحمدی) خیلی عقب تر از این حرفها بودند اما حداقل بدنهی تحصیل کرده و آگاه آنها باید سعی در ایجاد آن میکردند. آنها میدانستند که بین پزشکیان و قالیباف و جلیلی هیچکدام قرار نیست وفاق اجتماعی به وجود بیاورند، نه برای ضعفهای شخصیشان برای اینکه هیچکدام نمایندهی همهی مردم ایران نیست و نتوانستند خود را نماینده ی همهی مردم ایران بودن معرفی کنند و در لحن سخنان هیچکدامشان وصله کردن درزهای اجتماعی هیچ نمودی نداشت. اگر نامزد موردنظرتان انتخاب شد خیلی شادی نکنید، آش همان است و کاسه همان.