پمپئی یکی از جاذبههای تاریخی و ارزشمند ایتالیا است که هر سال مورد بازدید بسیاری از گردشگران مشتاق قرار میگیرد که دوست دارند کمی بیشتر با تاریخچه این شهر و فاجعهای که نابودی آن را رقم زد، آشنا شوند.
فوران آتشفشان وزوو که این شهر و بسیاری دیگر از شهرها و روستاهای دور و نزدیک را تخریب کرده و جان بسیاری را گرفت. این شهر مقصدی ایدهآل برای عاشقان دنیای گردشگری سیاه است، جایی که هنوز هم ردی از آن هم ترس و مرگ و میر باقی مانده است. بهخصوص اگر به بازدید اجساد برجای مانده از قربانیان این فاجعه مرگبار برویم که در میان خاکسترهای آتشفشانی برای قرنها از نظر پنهان مانده بودند.
اجساد قربانیان حادثه آتشفشان بعد از کشف در میان قالبهای گچی آرام گرفتند تا با کمترین آسیب ممکن، گوشهای از حقایق قدیمی این شهر را به نمایش بگذارند. اما امروزه به لطف استفاده از فناوریهای مدرن، باستانشناسان موفق به کشف حقایقی تازه شدند که نگاه ما به این شهر و ساکنانش را تغییر میدهند. حقایقی جالب که باورهای غلط ما را اصلاح کرده و پمپئی را آن گونه که بوده است، به بیننده نشان میدهند.
در بخش نخست این مطلب شماری از این حقایق را با شما در میان گذاشتیم. در ادامه همراه ما باشید تا با دیگر یافتههای جدید باستانشناسان آشنا شوید.
براساس مشاهدات ثبت شده فردی که از او با عنوان «پلینی جوان» (Pliny) یاد میشود، همواره این تصور وجود داشت که فوران آتشفشانی قله وزوویوس در ماه آگوست سال ۷۰ پس از میلاد به وقوع پیوسته است. هرچند هم اکنون مدارک دیگر در دست است که به صورت جدی این تصور را مورد تردید قرار میدهند.
هم اکنون باستانشناسان بعد از آنالیز و بررسی دقیق لباسهای کشف شده ادعا میکنند که ممکن است فوران آتشفشانی در اواخر پاییز همان سال رخ داده باشد. البته این فرضیه هم اکنون به واقعیت نزدیکتر شده است. به ویژه با بررسی فیبر و الیاف باقی مانده از لباسها که به نظر میرسد بیشتر به پوشش سنگین پاییزی شباهت دارند تا پوشاک سبک تابستانی.
میدانیم که مردمان عصر ویکتوریایی از یک داستان خوب استقبال میکردند و در این میان هر چه چاشنی هیجان ماجرا بیشتر، داستان هم به گوش شنونده خوشتر میآمد. حالا تصور کنید که علاقه این گروه معطوف ماجرای کشف اجساد پمپئی شود! مسلم است که داستانها رنگ و لعاب بیشتری پیدا کرده و خیال انگیزتر میشوند. در واقع آنها سعی کردند روی هر جسد اسمی گذاشته و داستانی عجیب در مورد آن بگویند. داستانهای که صحت و سقمشان امروزه به مدد بررسیهای بیشتر با دستگاه سیتی اسکن مورد تردید قرار گرفته است.
یکی از این افسانههای قدیمی در مورد جسد بانوی فقیر بارداری است که با خاکستر داغ از پای درآمد. بانویی که مشخص شده نه تنها باردار نیست، که اصولا حتی بانو هم نیست! یا داستان دیگری در مورد دو جسد که یکدیگر را در آغوش گرفتهاند و از آنها با عنوان «دو خدمتکار» یاد میشد نیز غلط از آب در آمده است، چرا که هر دو جسد متعلق به جنس مذکر هستند. مثال بعدی به بردهی بلند قامت سلتی اشاره دارد که ظاهرا از اهالی سرزمین گل (فرانسه امروزی) بوده است، اما اکنون میدانیم که این داستان هم با حقیقت همخوانی ندارد.
مردمان عصر ویکتوریایی تمامی استعدادهای خود را به کار بردند تا برای هر جسد کشف شده در پمپئی داستانی پرهیجان خلق کنند، اما مشخص است که بسیاری از داستانهای روایت شده بسیار دور از حقیقت هستند.
در میان اجساد کشف شده در این شهر جسدی پیدا شد که از آن به عنوان «یک سلتی از گل» (Celt from Gaul) یاد میشود. این لقب با توجه به قامت بلند و غیر معمول و نیز پوشش خاص جسد به آن داده شده است. دلایلی که در مجموع نشان میدهند این جسد به فردی از ساکنان مناطق شمالی پمپئی تعلق دارد.
مدتهای مدید این تصور وجود داشت که این جسد متعلق به یک برده است، به خصوص با توجه به این حقیقت که رومیها عادت داشتند بعد از شکست دشمنان، آنها را به بردگی بگیرند. هرچند اکنون این مسئله مورد تردیدی جدی قرار دارد. واقعیت این است که در قرن اول پس از میلاد پمپئی شهری تجاری و موفق بود. بسیار از تجار از نقاط مختلف مدیترانه برای کار و زندگی به این شهر سفر میکردند. از سوی دیگر پمپئی دارای جامعهای آزاد و مترقی بود و بسیاری از ساکنان بردگان قدیمی خود را آزاد کرده بودند. پس شاید حضور یک برده چندان با واقعیت همخوانی نداشته باشد، هر چند بررسیهای ژنتیکی حقیقتی جالب توجه را نشان داد.
با بررسی و آنالیز استخوانی مشخص شد که پمپئی رقابتی تنگاتنگ با شهرهایی همچون نیویورک و لندن امروز داشته است. به این معنی که این شهر با یونان، گل و دیگر کشورهای اطراف مدیترانه ارتباط داشته و در زمان خود شهری بینالمللی به حساب میآمده است.
برای صدها سال این تردید وجود داشت که ساکنان سالم و جوان به نحوی موفق به فرار از فوران آتشفان شدند، اما در عوض انسانهای بیمار یا کم توان قادر به نجات خود نبوده و از این فاجعه جان سالم به در نبردهاند. اما یافتههای جدید چیزی کاملا متفاوت را نشان داد.
در حقیقت باستانشناسان هم اکنون میدانند که بخشی از اجساد کشف شده نه به افراد بیمار تعلق دارند و نه قربانیان، سن و سال بالایی داشتند. در حقیقت هر کسی شانس فرار از این رخداد را داشته است. قله وزو آرام آرام شروع فعالیت خود را به ساکنان نشان داده و به همراه خروج دود، نشانههای دیگری را هم به آنها نشان داد که از فورانی قریب الوقوع حکایت داشتهاند.
اما متأسفانه مردم محلی این نشانهها را به «وولکان» خدای آتش (از جمله آتش آتشفشانها) نسبت داده و آنها را به عنوان طلسم خوش یمن در نظر گرفتهاند. در نتیجه به جای فرار از فاجعهای که زندگی آنها را تهدید میکرد، با برگزاری فستیوال «festival of Volcanalia» به استقبال آن رفته و این رویداد را جشن گرفتند!
وقتی بسیاری از مردم در مورد اجساد حفظ شده شهر پمپئی فکر میکنند، شاید این تصور در ذهنشان شکل بگیرد که احتمالا این اجساد کوتاه و کوچکتر از مردمان معاصر ساکن این سرزمین هستند. تصوری که از قضا با بررسیهای موجود کاملا اشتباه از آب درآمده است
در واقع بهتر است بدانید این تنها یک باور غلط است و اجساد کشف شده حتی بلندقامتتر از میانگین جمعیت فعلی ساکن ناپل هستند. همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، رژیم غذایی ساکنان این شهر بسیار مفید بوده و ظاهرا علاوه بر وضعیت دندانها، روی سلامت کلی آنها در تمام طول عمر هم تأثیری بینظیر داشته است.
اجساد کشف شده در این شهر به خاطر نقش مؤثر و کاربردیشان در توضیح پارهای از ابهامات گذشته نیز قابل ستایش هستند. در واقع باستانشناسان با مطالعه آنها نه تنها در تلاش برای فهم چگونگی زندگی رومیان باستان در قرن نخست میلادی بوده، بلکه به دنبال روشن کردن پارهای از تصورات احتمالا نادرستی هستند که از نحوه زندگی و فرهنگ حاکم بر آن دوران حکایت دارند.
یکی از تصورات غلط رایج در مورد شهروندان پمپئی به این نکته اشاره میکند که در آن دوران تعداد بسیار کم- و چه بسی هیچ کس- به سنین پیری نمیرسید! از سوی دیگر امروزه این باور مرسوم وجود دارد که طول عمر افراد به اندازهای کم است که نمیتوان شاهد یک جمعیت قابل ملاحظه از افراد مسن بود.
اما اسکن اجساد و بررسیهای بیشتر از یک تعادل منحصربفرد در میان جمعیت این شهر پرده برداشت. به طوری که در میان اجساد چندین فرد میانسال و حتی افراد مسنتر نیز قابل مشاهده بودند. یعنی برخلاف تصور کلی که به دلیل بیماریها شانس زنده ماندن کودکان و رسیدنشان به سنین بزرگسالی را بسیار ناچیز میپنداشت، اتفاقا بسیاری از این مشکلات جان سالم به در برده و به سلامت به بزرگسالی و حتی پیری رسیدند.
در حالی که اجساد پیدا شده در پمپئی به نوعی بیانگر نرخ بالای مرگ و میر کودکان زیر ده سال و شیوع گستردهی بیماریهای مادرزادی و موروثی است، اما در عین حال از وضعیت عجیب و غیرمنتظرهای در مورد اولویتهای مهم خانوادههای ساکن این شهر نیز حکایت دارند.
براساس مطالعات و نظرات «فابین کانز» (Fabian Kanz)، انسان شناسی که استخوان قربانیان را مورد بررسی قرار داد، چنین به نظر میرسد که بسیاری از کودکان از بیماریهای رایج دوران طفولیت که اثرات خود را روی مینای دندان و استخوان آنها برجای گذاشته است، جان به در بردهاند. این مسئله نشان میدهد که والدین و خانوادههای توسعه یافته آن دوران نقشی مؤثر در این امر داشته و در زمینه مراقبت کردن از کودکان خود در دوران خردسالی و نیز جوانی سهمی مهم برعهده داشتهاند.
در واقع این یافتهها نشان میدهد که ساکنان شهر برای مراقبتهای ضروری از کودکان و کمک به رشد و بالندگی آنها هیچ کوتاهی نداشته و وقت خود را کاملا به این مسئله اختصاص میدادند. هرچند که شاید بهتر بود در کنار این مراقبتها، به کودکان خود در مورد کارهای ضروری برای زنده ماندن نیز آموزش داده میشد. با این حال چنین دقت و مراقبتی از کودکان شگفت انگیز است، چیزی که نمیتوان آن را در مورد دیگر جوامع باستانی گذشته نیز بیان کرد.
شاید یکی از مجموعههای بسیار مفید اجساد کشف شده در شهر پمپئی که از قضا نقشی مؤثر در بررسیهای باستانشناسان و حتی انسان شناسان داشت، گروهی مشتکل از ۵۴ اسکلت بود که در زیرزمین یک انبار کالا و محصولات کشاورزی پیدا شدند. به نظر میرسد این گروه برای فرار از فوران قله وزو و حفاظت در برابر خاکسترهای آتشفشانی به آنجا پناه برده بودند.
اما نکته جالبی در مورد این اجساد وجود داشت که باستانشناسان را به تفکر واداشت. با اینکه اجساد همگی در یک فضای واحد و در کنار هم قرار گرفته بودند، اما به شکلی جالب توجه به دو بخش تقسیم شده و با خطوطی روشن از یکدیگر جدا شده بودند. باستانشناسان در نیمی از اتاق با اجسادی مواجه شدند که نشانههای از ثروت و مکنت مالی همچون حلقههای طلا و جواهرات به همراه داشتند، این در حالی بود که همراه اجساد کشف شده در نیمهی دیگر اتاق هیچ شیء با ارزشی وجود نداشت! هرچند تیم تحقیقاتی نتوانست با اطمینان در مورد معنای این وضعیت و معمای این اجساد به نتیجهای روشن دست پیدا کند، اما دست کم سه احتمال مطرح شد که شاید بیانگر دلیل وضعیت موجود باشند:
۱. تعدادی از مردم هنگام فرار مقداری از داراییهای خود را نیز به همراه برده بودند، در حالی که عدهای دیگر دست خالی گریخته بودند.
۲. ممکن است گروهی که اشیای گرانبها به همراه داشتند، جنایتکارانی فراری بودند که در مسیر خود باز هم دست به دزدی زده و همراه این اموال سرقت شده به این مکان آمده و پنهان شده باشند.
۳. این وضعیت به نحوی نشان دهندهی منزلت و جایگاه اجتماعی آنها است.
همانگونه که پیشتر اشاره کردیم به خاطر حفظ اجساد از آنها قالب گچی گرفته شد. این مسئله شاید به حفظ جسد قربانیان آتشفشان وزو کمک کرد، اما متأسفانه برای بررسی و تحقیقات باستانشناسان مشکلاتی را فراهم آورد. این قالبهای گچی امکان دسترسی و مطالعه اسکلت قربانیان را بسیار مشکل کرده بود.
برای مشاهده اسکلت داخلی باستانشناسان ناگزیر به سراغ دستگاه سیتی اسکن مخصوصی رفتند. این دستگاه ۱۶ ردیفه مناسب افراد دارای ایمپلنت و اندامهای مصنوعی طراحی شده بود. برای تفسیر کردن تصاویر تهیه شده توسط این اسکنر پیچیده، تیمی از دندانپزشکان، رادیولوژیستها، مهندسان کامپیوتر و باستانشناسان در ارتباط و همکاری تنگاتنگ بوده و به صورت مشترک این پروژه را پیش بردند.