حمید رضا یزدانی
حمید رضا یزدانی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

دلگیرم...

به نامه‌ای بِنِوشتم: «نرو که می‌میرم»

کنون، جواب تو را با اشتیاق میگیرم

نوشته‌ای که: «زِ رفتن، نمی‌شوم دلگیر...»

تو می‌روی و من از بختِ خویش دلگیرم...

چه کرده عشقِ تو با عمر من؟ بگو جانا!

که این‌چنین در سی و چند سالگی پیرم

ولی خوشا به مرام و صداقتت، ای دوست!

چرا که از ترحُمِ اهلِ جهان، دگر سیرم

تو را گناه نیست؛ گناه، بختِ من است

«شکست، سیاهی، غم» است تقدیرم


خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید