حمید زمانی
حمید زمانی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

درباره‌ی اپیزود سوم سریال The Last of Us

اپیزود سوم این سریال با بازیگران حاضر در تصویر از قشنگ‌ترین اپیزودهاش تا الان بوده
اپیزود سوم این سریال با بازیگران حاضر در تصویر از قشنگ‌ترین اپیزودهاش تا الان بوده

خیلی وقت بود که خبر ساخت این سریال رو شنیده بودم. می‌دونستم که کارگردانش کرَیگ مازین همون کارگردان مینی سریال فوق‌العاده‌ی چرنوبیله. پس شک نداشتم که این سریال رو هم می‌تونه معرکه بسازه. این سریال از 15 ژانویه ریلیز شد و با همون قسمت اولش تقریبا رکوردهای IMDB رو توی امتیازگیری جابجا کرد (هر چند قسمت اول معیار امتیاز یه سریال محسوب نمیشه و حتی خود امتیاز هم معیاری برای خوش ساخت بودن و ارزشمند بودن یه فیلم یا سریال نیست، ولی با انتشار دو قسمت بعدی هم هنوز امتیاز این سریال بالاست). ایده‌ی اصلی سریال در واقع از بازی کامپیوتری که با همین نام در سال 2013 منتشر شد، گرفته شده. من با دیدن قسمت اول این سریال حقیقتا شگفت زده نشدم چون انتظاری غیر از این هم ازش نمی‌رفت و مطمئن شدم که باید دیدنش رو ادامه بدم. بازیگراش سوپراستارهای آنچنانی نیستن ولی کاری می‌کنن که شما بشدت با نقش‌ها احساس نزدیکی بکنین و واکنش‌ها و احساساتشون رو بفهمین. دو بازیگر نوجوون این سریال به اسم‌های نیکو پارکر در نقش سارا میلر و بلا رمزی در نقش الی نشون میدن که آینده‌ی سینمای آمریکا چقدر روشنه. جالبه بدونین این سریال، همین الان که دارم این مطلب رو می‌نویسم، امتیاز 9.3/10 رو تو IMDB، امتیاز %96 رو تو Rotten Tomatoes و امتیاز %84 رو تو Metacritic گرفته.

من امروز تونستم اپیزود سوم این سریال با عنوان Long, Long Time رو ببینم. امیدوارم چیزی که می‌نویسم کمترین میزان اسپویل رو شامل بشه. به نظرم این اپیزود از سریال زاویه‌ی دید جدیدی رو برای من بیننده به وجود آورد و می‌تونم بگم یکی از تاثیرگذارترین و موفق‌ترین اپیزودهایی بوده که تا الان دیدم. این اپیزود تونست به خوبی به همه‌ی لایه‌های درونی ذهن و قلب بیننده نفوذ کنه و تا همین الان ذهن منو درگیر خودش کرده. چیزی که می‌خوام در مورد این اپیزود بهش اشاره کنم اینه که اگه روزی دنیا به شکلی در بیاد که تو سریال هست و من و هنگامه (شریک زندگیم) تنها مونده باشیم، بازم احساس تنهایی نمی‌کنم و هر چی در توان دارم میذارم و می‌جنگم و با همه‌ی قوا ادامه میدم. نکته‌ی قابل تامل در مورد این اپیزود، به نظرم اشاره به غیرقابل پیش بینی بودن دنیا بود. بیل پیرتر بود و می‌تونست خودشو برای مرگ زودتر از فرانک آماده کنه ولی این فرانک بود که دچار بیماری شد. تو این دنیای غیرقابل پیش بینی مهم‌ترین نکته واسه ما آماده بودن واسه هر شرایط و هر بحرانیه.

کاری با لایه‌ی عمیق‌تر رابطه‌ی بیل و فرانک ندارم ولی با هم موندن و با هم رفتن این دو هم نکته‌ی جالبی تو این اپیزود بود. اونا چیزی برای از دست دادن نداشتن ولی حاضر بودن هر چیزی که دارن رو با هم شریک بشن و در نهایت هم با هم از همه چی دست بکشن. احترام به اقلیت‌ها و خواسته‌ها، نیازها و روابطشون هم نکته‌ی دیگه‌ایه که سریال تو این اپیزود براتون جا می‌ندازه.

هر چی که سریال داره پیش میره، کاراکترهای جدید به زیبایی وارد قضیه میشن و نقششون رو ایفا می‌کنن و با توجه به لیست Cast این سریال، تو اپیزودهای بعدی هم باید منتظر نقش‌های اثرگذار باشیم. همچنین سریال یه موسیقی بی‌نظیر داره که اثر گوستاوو سانتااولالا که پیشنهاد من اینه حتما یه بار گوشش کنین.

سریالهالیوودthe last of usimdbآخرین بازمانده از ما
معلم زبانی که در مسیر گرافیست و بازاریاب دیجیتال شدن هم هست...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید