هموار ساده شروع شد ولی ساده رشد نکرد.
بعد از شش سال کرج و تهران را در قوطی چهارمتر مربعی طی کردن هرروزه و اختصاص بیست ساعت معادل یک روز منهای چهار ساعت از هفته به ترافیک بلاخره گفتیم که نه! و نامجو زمزمه کرد: دیگه نای ادامه دادن ندارم!
و این شد که در کرج دنبال فضای کار اشتراکی گشتیم که برای پیشبرد پروسه های معماریمان درخور باشد. اما مسئله آن بود که آیا تحمل سپری کردن ساعات روز را در یک قوطی اینبار چهل یا شاید هم هشتاد متری را داشتیم بدون آنکه وقتی از سرمیزمان پا شدیم چایی دم کنیم کسی را ببینیم که در مورد چیزی نو با آن سخن بگوییم؟
مسلما این با اجاره واحدی اداری شدنی نبود و اگر شما آدمی درون گرا بودید شاید لذت میبردید اما ما نه. از آن طرف هم هرجا که میرفتیم چنگی به دل نمیزد گرچه پنجه هایش را بر سرمایه هایمان تیز میکرد.
فضای کار اشتراکی هم در کرج بود نه که نباشد. خانه استارتاپ و کارخانه نوآوری ولی هریک برای ما مسئله داشتند. در خانه استارتاپ ما بیش از سه ماه نمیتوانستیم باشیم و از طرفی ما استارتاپ نبودیم و مسلما در مصاحبه رد میشدیم. و همچنین در کارخانه نوآوری هم همان داستانی پیش میامد که با اجاره واحد قرار بود با آن مواجه شویم، ماندن در یک واحد بی آنکه در تعامل با فرد دیگری باشیم.
این شد که تصمیم گرفتیم سوله ای داشته باشیم که از نظر دسترسی به مترو کرج و ورودی آن معقول باشد تا رفت و آمد های ممتد ما را به تهران تسهیل کند. از طرفی هم از هرنقطه کرج به راحتی با حمل و نقل عمومی قابل دسترس باشد.
یقینا شروع همچنین تصمیمی برای فضای اشتراکی خصوصی که با سرمایه شخصی شروع به کار میکند آسان که هیچ سخت بود. ولی چیزی که به آن معتقد بودیم و هستیم رشد لایه ای مجموعه بود. اگر بگوییم که مشتریان ناراضی نداشتیم سخت غلط است اما کم کم اینترنت قوی تر شد، صندلی ها چرخدار شد، سیستم امنیتی تجهیز تر شد، کمد های اختصاصی بیشتر شد، فضای تولید محتوا آماده تر شد، اتاق جلسات بیشتر شد و فضا آروم آروم قشنگ تر شد و مشتریان و اعضای راضی بیشتر شد.
6 اردیبهشت 1403 فضای کار اشتراکی هموار یکساله میشود و همانند کودکی که تاتی تاتی هایش را کرده امروز فضای کار اشتراکی هموار از دویدن هایش لذت خواهد برد.