همه ي ما آدم ها ايده آل هايي داريم ؛ در مورد ١.خودمون٢.ديگران و ٣.دنيا. اين سه وجهه مثلث شناختيِ ذهن هر انساني هست.
اينكه يه آدم خوب چجوري بايد باشه؟ يه زندگي خوب و سعادتمند با چه آيتم هايي بوجود مياد؟و اينكه ما تحت چه شرايطي احساس خوشبختي ميكنيم؟اينها نقشه هاي شناختي هستند كه تو ذهن تك تك ما با توجه به تجارب كودكي، و رويدادهاي از سرگذرانده مون به تدريج به وجود مياد.
در واقع معياري براي مقايسه؛ مقايسه ي هر چيز موجود در دنياي واقعي با چارچوب ذهني ما.خوب اين ميتونه، خيلي كمك كننده باشه كه ما به عنوان يك انسان، بدونيم چي برامون مهمه و تمركزمون و تلاشمون رو صرف چه چيزي بايد بكنيم.
اما اين ايده آل هاي ذهني، مشكلاتي ميتونن به وجود بيارن(البته اگر چارچوب هامون اينقد نفوذناپذير باشند كه هيچ گونه تغييري رو نپذيرن).
چه مشكلاتي؟
تقريبا اكثر اختلالاتي كه روان انسان رو درگير ميكنه؛ مرتبط با ناهمخوان بودن واقعيت زندگي ما با چارچوب هاي ذهني و به دنبالش نپذيرفتن حقايق و واقعيات زندگي كه ممكن هست به شكل انكار، تسليم، يا جنگيدن با واقعيات زندگي بشه كه باعث ميشه اختلالاتي مثل افسردگي، اضطراب، وسواس و... بوجود بيان!
راه حل چيه؟
ببينيم بايدهاي زندگي مون چيا هست؟ بايدها نشان از ايده آل گرايي و مطلق انگاري هست.
هر قدر اين بايد ها قويتر باشن، درد و رنج ناشي از نبودشون، شديدتر ميشن.
بهتره يكسري حقايق تغييرناپذير رو بپذيريم و بدونيم كه ما هم نقص هايي داريم كه به جاي سرزنش كردن خودمون؛ سعي كنيم با خودمون همدلي كنيم و ي جاهايي به خود شكننده اما قوي اي كه اين راه رو اومده،دلداري بديم!