گاهي كتابي ميخواني يا نوشته اي يا نقل قولي؛ و احساس ميكني جوابي ست بر سوالات و دغدغه هاي نيافته ات!
كتاب " سبكي تحمل ناپذير هستي" كه در فارسي " بار تحمل ناپذير هستي" ترجمه شده، حكم همين روايت را براي من داشت!
"بار هرچه سنگینتر باشد، زندگی ما به زمین نزدیکتر، واقعیتر و حقیقیتر است… در عوض، فقدان کامل بار موجب میشود که انساناز هوا سبکتر شود، به پرواز درآید، از زمین و انسان زمینی دور گردد، بهصورت یک موجود نیمه واقعی درآید و حرکاتش هم آزاد و هم بي معنا شود"
تاكيد داشت به وجود رشته هايي از جنس تعلق؛ حالا به هر چيزي! كه تو رو تو زمين نگه داره و باري بزاره رو دوشت كه معنا بده به اين همه سبكي و پوچي دنيا.
البته بيشتر تعلق انسان به انسان و روابط انساني مد نظر بود كه تعبير به " عشق" ميشه.و اين عشق خودش اينقدر بار سنگيني هست كه ديگه براي موندن و وصل شدن به اين كره ي خاكي ؛ چيز ديگه اي نياز نباشه!
"بار هستی میگه تشخیص راه درست از غلط برای انسان غیر ممکن است و از اینرو راه غلطی وجود ندارد و انسان مبرا از اشتباهاست.چون انسان در زندگی با همه چیز برای اولین بار برخورد میکند"
ي جورايي بعد خوندن اين كتاب سبك ميشي؛ ميبيني زندگي همين بودن و زيستن ؛ بدون هيچ پرسشي ست.به قول سهراب؛ آب تني در حوضچه ي اكنون و گاز زدن به سيب و نان و ريحان و پنير...