ویرگول
ورودثبت نام
Samireh Hanaei . سمیره حنائی
Samireh Hanaei . سمیره حنائیروزنامه نگار و سردبیر bourqanews.ir
Samireh Hanaei . سمیره حنائی
Samireh Hanaei . سمیره حنائی
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

قسمت آخر خاطرات سنبل

لیسا گفت: «قول بده پسر خوبی بمونی. میذارمت تو باکس. بعد تو قسمت بار هواپیما.»

قسمت بار؟ همین که گفت، همه‌ی خاطرات من از کیسه خاک بوی رطوبت گرفت. چرا آدما فکر می‌کنن «بار» فقط برای وسایله؟ من موجود زنده‌ام. البته خب، موجود زنده‌ای که تا دیروز روی کیسه پلاستیک پسته خوابیده.

من نگاهش کردم. اون گریه می‌کرد. منم تصمیم گرفتم برای همدردی، جای اشک، یه خط گاز روی دستش بذارم. به هرحال هرکسی ابزار خودش رو داره.

لیسا گفت: «خوب شد. حالا همیشه یادت می‌مونه.»

منم تو دلم گفتم: «بله، همینو می‌خواستم. تا وقتی اون تو کابین نشسته با آبمیوه پرتقالی، من تو بار مثل یک اثر هنری لرزون سفر کنم.»

بعد فهمیدم مقصد، «شهر گربه‌ها»ست. لابد جایی که همه، سه وعده ماهی تازه می‌خورن و هیچ‌کس از روی دم کسی رد نمیشه. عالیه. فقط امیدوارم اونجا کسی نفهمه من هنوز عاشق ماستم. چون بین گربه‌ها، اینجور اعتراف‌ها می‌تونه پایان اعتبار اجتماعی باشه.

۲
۰
Samireh Hanaei . سمیره حنائی
Samireh Hanaei . سمیره حنائی
روزنامه نگار و سردبیر bourqanews.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید