ویرگول
ورودثبت نام
Samireh Hanaei . سمیره حنائی
Samireh Hanaei . سمیره حنائی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

یکشنبه، ۱۶ آوریل

«خوشبختی» شاید یعنی رضایت از آنچه هست و آنچه همچنان دور از دسترس اما نیست. تا به امروز سنگینی پلاستیک خرید از بقالی سر کوچه در من معنای «چرا بودن» را زنده نکرده بود.

بقالی سر کوچه تقریبا همه چیز به قدر کفایت دارد. مواد غذایی زیر گرد و خاک انتظار برای خرید مدفون شده. گوجه‌فرنگی‌های فرار کرده از گرمای بیرون، زیر ماکارونی و کنسروها با مگس‌های سمج همیشه در دعوا هستند.

هربار باید دستت را تکان بدهی تا بتوانی قیافه‌شان را بهتر ببینی‌. خانم فروشنده لبخند روی لب‌هایش ذوب شده. دیگر توان محو کردنش نیست. برای گرفتن آنچه بالای قفسه است هربار مشکل داریم. می‌خندیم. می‌گوییم امان از روزگار. روزی از دیوار راست بالا می‌رفتیم.

به کهنگی سروصورت بقالی که نگاه می‌کنم یادم به بقالی زن عموجان می‌افتد. سرزدن‌های وقت و بی‌وقت ظهر تیر و مرداد برای چند عدد یخمک. زن عموجان چرا هیچوقت نگفت ظهرها بقالی تعطیل است؟ چرا از اینکه چرتش را هی پاره می‌کردیم گلایه نکرد؟

من هربار که از بقالی سر کوچه‌مان خرید می‌کنم حس می‌کنم سیم اتصالم، بقای این دکان کوچک رو تداوم می‌بخشد. بس است مارک و مارک بازی. بس است ویترین‌های لاکچری. لبخند خانم فروشنده همه گردهای روی اجناس بقالی را برایم پاک می‌کند.

یادداشتتعاملنظام سرمایه‌گذاری
روزنامه نگار و سردبیر bourqanews.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید