آرزو اسکندری، فارغالتحصیل رشته طراحی پارچه و لباس است که سالها در زمینه تدریس و پژوهش این رشته هنری فعالیت داشته و دارای چندین تقدیرنامه و لوح افتخار است. از او تاکنون کتب و مقالات مختلفی چاپ شده است و مجموعه «گنجینههايی از هنر ایرانی» نتیجه چندین سال پژوهش متمرکز ایشان در پارچه و لباس ایرانی است؛ مجموعهای که با عناوین «زیورهای ایرانی»، «کلاه فرنگی»، «از بته تا جقه» و «تافته جدابافته» چاپ شده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با او درباره این مجموعه.
*چطور شد که به سراغ تالیف مجموعه پژوهش تاریخی رفتید؟
در دیباچه کتاب کلاه فرنگی این سوال را اینگونه برای تمام مخاطبان پاسخ دادهام؛ کنجکاوی. انگار در قسمتی از تاریخ که از شواهد پیداست دوره قاجاریه است، ابهت ظاهر ایرانی قیچی شد و به جایش وصله پینه «فرنگی» دوخته شد؛ باید کنجکاو بود و فهمید چطور شد ریش بلند بهشتیوش فتحعلیشاه قاجار که زمانی مایه تحسین و خشنودی ملت او بود، کوتاه و کوتاهتر شد و ماند سبیل چخماخی ناصرالدین شاه!
که بعدتر هم عامه به سبیل شاه جدید بخندند و بگویند «آبجی مظفر»… بخش زیادی از تغییراتی که ما امروزه در مد و پوشش تجربه میکنیم، از دوران قاجار به یادگار مانده است. در واقع خلاصه پاسخ به این پرسش همین است که «چقدر دغدغه داری؟»، ذهن پرسشگر صبورانه تو را به هدفی که دارد میرساند. وقتی خودت پرسش و دغدغهای نداشته باشی چگونه میتوانی برای خواننده طرح پرسش کنی و او را دغدغهمند کنی؟
*تا پیش از اینکه در جلسات معرفی این مجموعه حاضر شوم تصور میکردم، قرار است با مد و اختصاصا طراحی و دوخت مواجه شوم. با این تصور که غالب خوانندگان طراحان لباس خواهند بود. جلسات معرفی به شکل عجیبی تصور اشتباهم را اصلاح کردند. مجموعه شما میخواهد به خوانندهاش چه بگوید؟
هدفم همین بود که مبادا این مجموعه به شکلی تالیف شود که تنها مخاطب خاص آن را دنبال کند. موضوع لباس یک موضوع عام است و همه انسانها با لباس سروکار دارند؛ از این جهت کتاب را به نحوی نوشتهام که وقتی مخاطب عام آن را میخواند، با بیان ساده آن بهراحتی ارتباط برقرار کند و از مطالعه آن لذت ببرد. خصوصا که دوران قاجاریه نزدیک به دوران معاصرمان است و تحولات آن دوران برای همه ما ملموس است و این موضوعی است که مخاطب عام بهخوبی درک میکند.
*حتی زمانی که کتاب در سایت معرفی شد، بسیاری از کاربران به طراحی جلد و تصویرگری کتاب واکنش خوبی نشان دادند؛ درباره طراحی جلد و تصویرگری چگونه با سایر افراد به تعامل رسیدید؟
خوشحالم که توجه و واکنش مثبت مخاطبان را به همراه داشته است. در اینباره دچار وسواس خاصی شده بودم چون از همان ابتدا طراحی جلد را سبکی در نظر گرفتم که در عین حال هم ساده و کلاسیک باشد، هم شیک و مدرن. و از طرف دیگر پیوند نام هر جلد کتاب با تصویر جلد برایم اهمیت زیادی داشت؛ طوری که از انتخاب اسم تا تصویرگری باید با یکدیگر هوشمندانه پیوند بخورد.
بهطور مثال کتاب «کلاه فرنگی» که روایتی از لباس ایرانی در گذاری از سنت به مدرنیته است و عکس روی جلد تصویری از ناصرالدین شاه قاجار است در ظاهر اروپایی با کلاه فرنگی و غربی که بر سر دارد. این تصویر، تصویر بسیار عجیبی است، یک شاه ایرانی در لباس فرنگی که به شکلی بسیار نمادین، دوران گذار ایران را نشان میدهد.
*درباره انتخاب نام آثار چطور؟ به تنهایی به این عناوین رسیدید یا مشورت و تعامل؟
انتخاب این عناوین از نظر من تولدی بود که از دل هر کتاب شکل گرفت. جالب است که رسیدن به این نامها زمان زیادی از من نگرفت. در هر جلد کتاب یک عنوان انتخاب شده است که این عنوان اصلی است و زیر آن خطی که سیر فکری را نشان میدهد. در انتخاب عنوانهای اصلی سعی کردم ایهام و ابهام وجود داشته باشد؛ مانند کلاه فرنگی، از بته تا جقه، تافته جدابافته و زیورهای ایرانی.
*شما بهجز فعالیت در طراحی و مد، روزنامهنگاری را هم تجربه کردهاید. چطور توانستید این مجموعه را به شکلی روان و برای مطالعه عموم تالیف و منتشر کنید؟
سالهاست که با توجه به حیطه فعالیتهایم، توانستم به این درک برسم نوشتن برای مخاطب عام و در طیف گسترده باید به شکلی خاص تنظیم شود. نویسندگی نیاز به صبوری زیاد دارد، آمار دقیق این مثال در ذهنم نیست اما برای نوشتن حتی یک صفحه، شما نیاز به مطالعه بسیار زیادی دارید.
پس برای نوشتن یک مطلب خوب ابتدا باید مقدار زیادی مطالعه داشته باشید و آثار خوب از نویسندگان برجسته بخوانید، حتی اگر نوشته شما داستانی نیست و یک متن پژوهشی است. و بهتدریج و بدون عجله متنتان را پیش ببرید. صبورانه پیش رفتن حرف اول را میزند. چون گاهی مسیر پژوهش فرسایشی و سخت میشود و چهبسا رهایش کنی. اگر در خلوت با خودت به این نتیجه رسیده باشی که برای این کار هدف بزرگی در سر داری، باز هم ادامه میدهی. وقتی دغدغه و علاقه نباشد، هیچ معیار و دلیل دیگری کافی نیست. من معتقدم اگر صبورانه جلو بروی قطعا نتیجه رضایتبخش است.
*وقتی به سوابق و مجموعه فعالیتهای شما نگاه میکنیم، مسیر پرپیچ و خمی را گذراندید، اتفاقاتی متنوع و سوابقی که در تمامی آنها افتخاراتی هم کسب کردید. از نظر خود شما کدام تجربه و اتفاق باعث شد این مجموعه منتشر شود؟
انتخاب برایم بهشدت دشوار است چرا که هر تجربه باعث گامی در این مسیر شده است. اینکه اگر درحال حاضر چیزی به ثمر نشسته و آن را میشود بهراحتی دید، مثل یک زنجیر در کنار یکدیگر قرار گرفتند و تداوم دارند، تفکیک فعالیتهایم برایم ناممکن است.
*متاسفم که انقدر صریح بیان میکنم اما بسیاری از کارگردانها و نویسندگان، وقتی میخواهند زن زحمتکش و سختیکشیدهای را به تصویر بکشند او را حین خیاطی نشان میدهند؛ تصویری که با انتقادات بسیار کاربران در شبکههای مجازي همراه شده است.
بله درست است؛ این دیدگاه با انقلاب صنعتی و مدرن شدن شکل گرفت. بعدها اما نظریات متفاوت دیگری گسترش یافت. از جمله اینکه، وقتی محصولی به وسیله دست تولید میشود، از ساختههای ماشینی ارزشمندتر است.
درست مثل تصور ما ایرانیها از تفاوتهای فرش دستباف و ماشینی. تا مدتها از ارزش دستساختهها غافل بودیم و آن را گم کرده بودیم. درحال حاضر پیشرفتهای ما درزمینه دوخت با دست روزبهروز درحال گسترش و پیشرفت است، حتی سطح کیفی طراحیهای این روزها با سال گذشته قابل مقایسه نیست. اتفاق خوبی که در این مدت افتاده این است که آدمها میفهمند، هزینه لباسی که خیاط میدوزد غالبا بیشتر از لباس آماده است. این پدیده تنها مختص ایران نیست و در خارج از کشور نیز همینطور است.
خوشبختانه افکار عمومی این روزها درباره این بازنمایی غلط دچار تحول شده و دیگر نگاه سابق را ندارد. در این اتفاق نگاه مصرفکننده این است که، برای لباس دوخته شده با دست هزینه بیشتری میدهم پس انتظار کیفیت بیشتری هم دارم. به سرعت از ظاهر لباس دلزده نمیشوم، آن را دور نمیاندازم و نگه میدارم. این دیدگاه همان مفهوم «مد پایدار» یا «مد ماندگار» است که جهان امروزه به سمت این دیدگاه پیش میرود. لباسی که به دلیل دستبافت بودن ارزش افزوده پیدا میکند بهرغم اینکه برای این محصول قیمت بالاتری پرداخت ميشود، سالها ماندگار است و دور ریز نمیشود.
*چالشهای دسترسی به منابع برای شما چه بود؟
از آنجایی که تعداد بسیار زیادی تصویر در این مجموعه استفاده شده است، پیدا کردن تک به تک این تصاویر که از خزانههای مختلف تأمین شدند بسیار زمانبر و بعضا هزینهبر بوده است. خیلی از تصاویر منتشر شده در این کتابها را از کلکسیونرهای خصوصی خریداری کردم و اصلا به این راحتیها نبود. اما از آنجایی که چشمگیرترین بخش این مجموعه همین تصاویر و اسناد است؛ قطعا ارزشش را دارد. گاهی برای استفاده یک سند در کتاب ماهها پیگیری کردم تا مجوز آن را بگیرم، و بعدتر هم مرحله ممیزی برخی تصاویر.
*در بخشی از گفتوگو اشاره کردید تالیف این مجموعه 7 سال زمان برد. این درحالیست که تا زمان انتشار این اثر، کتابهای دیگر شما همچنان منتشر میشدند؛ حفظ کردن این روند قطعا دشوار است. شما چگونه اوضاع را در این مدت کنترل کردید؟
در این 7 سال اولویت من در اکثر مواقع، همین پروژه بود؛ به حدی که تا ماهها به هیچچیزی جز این مجموعه نمیتوانستم فکر کنم و روتین زندگی کتابخانه رفتن شده بود:
صبح زود به کتابخانه میرفتم با تعطیلی کتابخانه خارج میشدم. بیشترین زمان من در آن مدت به همین مجموعه تعلق داشت. اما هرکجا که خسته میشدم و احساس میکردم به استراحت بیشتری نیاز دارم این فرصت را از خودم دریغ نمیکردم و استراحت میکردم؛ گاهی هم نتیجه استراحتهایم انتشار یک کتاب تازه بود. اما مواقعی هم در این مدت بود که به دلیل خستگی زیاد از کار پژوهش، از خودم قول میگرفتم ذهنم را درگیر پژوهش جدید نکنم و فقط استراحت کنم مثلا سفر بروم. به هر حال ذهن انسان ظرفیت مشخصی دارد و نباید از خودش انتظارات آرمانی داشته باشد.
*از زمان انتشار مجموعه تا به امروز نشستهای تخصصی بسیاری را میزبانی کردید. چقدر این دورهمیها میتواند برای مخاطب عام مفید باشد؟
قطعا این نشستها مفید و مهم هستند. گاهی در خلال یک نشست کارشناسان و سخنرانان به مواردی اشاره میکنند که ممکن است خارج از موضوع کتاب باشد. گاهی از دل همین حرفها و گفتوگوها، موضوعاتی که در این دورهمیها مطرح میشوند دغدغههای تازهای آشکار میشود.
*در آخرین نشست رونمایی از کتاب «کلاه فرنگی» که در کاخ سعدآباد میزبان بودید، درصد زیادی از شرکتکنندگان را طراحان لباس تشکیل داده بودند. تصور من این بود با نشستی تخصصی با انواع اصطلاحات مد و پوشاک مواجه خواهم بود اما دقیقا برعکس، شما از کارشناسان حوزه علوم انسانی دعوت کردید تا براساس نظریات جامعهشناسی و تاریخی مجموعه تازه شما را بررسی کنند. نشستهایی از این دست چگونه به شناخته شدن بیشتر آثار کمک میکند؟
یک واقعیتی در فرهنگ ما وجود دارد و آن حیا و تابوهاییست که در برابر برخی موضوعات داریم. مثل وقتی که وارد یک جواهرفروشی اسم و رسمدار میشویم، از پرسیدن سطحیترین سوالات احساس شرم میکنیم. من این اتفاق را نمیپسندم؛ دلم میخواهد فضایی وجود داشته باشد که همه در کنار هم بهراحتی گفتوگو کنیم.
هدف این کتاب نیز این است که مخاطب عام با آن ارتباط بگیرد. وقتی نتیجه این نشستها را میبینم دلم میخواهد بتوانم دورهمیهای بیشتری با همین هدف برگزار کنم. و این را بدون استثنا در انتهای هر نشست از مهمانان شنیدم که چراغی تازه برایم روشن شد، ایده جدیدی گرفتم، و… همین تعابیر برای من کافی است که این راه را باید ادامه بدهم به امید اینکه افراد بیشتری دغدغهمند شوند و مسیرهای بیشتری روشن شوند.