ویرگول
ورودثبت نام
Hani Jahanian
Hani Jahanian
خواندن ۱۲ دقیقه·۴ ماه پیش

گفتگو با عبدالقادر بلوچ، مروج کتابخوانی در «وشنام دری»

سال‌هاست واژه محرومیت با سیستان و بلوچستان گره خورده. هرچند برخی تلاش‌های مردمی و بومیان را برای محرومیت‌زدایی نمی‌شود نادیده گرفت. به‌ویژه زمانی که از «وشنام دری» و مردم باصفایش بدانی. عبدالقادر بلوچ، یکی از همان خستگی‌ناپذیرهای روزگار ماست. مروج کتابخوانی که کارش را با برگزاری حلقه‌های کتابخوانی زیر سایه درختان شروع کرد و امروزه یکی از فعالان مشهور کتاب و کتابخوانی در سیستان و بلوچستان است. از تازه‌ترین فعالیت‌های کتابخوانی اهالی این روستا می‌توان به انتشار کتاب «داستان وشنام» از نشر گویا اشاره کرد. این کتاب مجموعه داستان‌ نوجوان گروه نویسندگان روستای وشنام دری است. داستانی که ماحصل تلاش‌های مروجان کتابخوانی کتابخانه روستایی لیلامهر در وشنام دری برای آشنایی دانش‌آموزان با کتاب و کتابخوانی است. «هفت‌صبح» سراغ عبدالقادر بلوچ، فعال و مروج کتابخوانی روستای وشنام دری رفته و از او درباره آغاز این مسیر سخت، انگیزه‌ها و روزهای تلخ و شیرین این اتفاق پرسیده است.

*چرا کتابخانه؟ درست زمانی که روستا ممکن است هزار نیاز دیگر هم داشته باشد چرا انتخاب شما تجهیز کتابخانه با کتاب‌های داستانی بود؟
من تقریبا در سال 97 بود که متوجه شدم روستای ما به کتاب داستان نیاز دارد. هدف من از این کار تشویق کودکان به کتابخوانی بود. درواقع تلاش کردم آن‌ها را از طریق کتاب به تحصیل علاقه‌مند کنم تا دیگر شاهد ترک تحصیل کودکان و نوجوانان سیستان و بلوچستان نباشیم. با یک جست‌وجوی ساده می‌توانید به آمار ترک تحصیل دانش‌آموزان این استان دسترسی پیدا کنید؛ پدیده‌ای که به آن شهرت یافته‌ایم!

نکته این است که در این آمار از هر مقطع و سنی دانش‌آموزانی وجود دارند که بنا به هر دلیلی درس را رها کرده‌اند. انگیزه‌ای هم برای ادامه تحصیل وجود نداشت. تنها تصویر دانش‌آموزان این منطقه از مطالعه، کتاب درسی بود. تنفر و عدم آشنایی آن‌ها از دیگر اقسام کتاب تا جایی ادامه پیدا کرد که به محض شنیدن واژه کتابخوانی و مطالعه پا به فرار می‌گذاشتند.
*شروع چنین مسیری حتما چالش‌های خاص خودش را دارد. گروه خاصی تشکیل شد یا تنها پیش رفتید؟
از کتابخوانی زیر سایه یک درخت شروع کردیم. آن‌جا بود که متوجه استقبال بی‌نظیر بچه‌ها شدم. به همین خاطر من هم تشویق شدم تا فعالیت‌های روزانه بیشتری در این مسیر داشته باشم. وقتی جمعیت بچه‌ها بالاتر رفت، تصمیم گرفتیم فضای بزرگ‌تری را در نظر بگیریم. از قضا در روستای ما، اتاقی متعلق به مخابرات بود که دیگر متروکه و بلااستفاده رها شده بود.

اداره مخابرات در گذشته از این اتاق‌ها برای ارتباط تلفنی بومیان با دیگر افراد استفاده می‌کرد. اما مدتی بعد به دلیل گسترش ارتباطات و جمع‌آوری تجهیزات توسط همین اداره، این اتاق تا مدت‌ها بدون استفاده باقی مانده بود. اتاق متروکه را سروسامان دادم، تعمیرات و تغییرات بسیاری در آن انجام دادم تا بچه‌ها با خیال راحت از این فضا استفاده کنند. ادامه و گسترش همان فعالیت‌های محبوب بچه‌ها از زیر درخت به اتاق مخابرات منتقل شد.

*انگار که برای بچه‌های روستا اتفاق تازه‌ای باشد، نحوه مواجهه بچه‌ها با کتابخوانی چطور بود؟
با ورود کتاب، همان تاثیرات ابتدایی هم به شکل واضحی رخ داد. یکی از اتفاقاتی که در ابتدای آشنایی بچه‌ها با کتابخوانی رخ داد، احترام به محیط ‌زیست بود. بچه‌هایی که گنجشک‌ها را اذیت می‌کردند، بعد از آمدن کتاب به این روستا و خواندن‌ داستان خودشان به حامیان محیط‌ زیست تبدیل شدند.
*یعنی مطالعه در زمان کوتاهی اثرگذار بود؟
بله بسيار زیاد. حتی باعث شد تا بچه‌ها در ادامه با اشتیاق و خودجوش دورهمی و حلقه‌های کتابخوانی بیشتری هم تشکیل دهند. سطح دانستنی‌های بچه‌ها از محیط ‌زیست روزبه‌روز بیشتر شد. مثلا یاد گرفته بودند که اگر در منطقه ما و با وجود آب‌وهوای خاصی که دارد، باران نبارد و کم‌آبی ادامه پیدا کند، چه خطراتی محیط‌ زیست‌مان را تهدید می‌کند.

مطالعه آن‌ها تا جایی ادامه پیدا کرد که دیگر تنها محدود به کتابخوانی نبود. وقتی متوجه شدند گرمای هوا باعث تشنگی گنجشک‌ها و ترک لانه‌های‌شان شده است، در کتابخانه دورهم جمع شدند و با دست خودشان شروع به ساختن ابزارهایی ساده و به‌اصطلاح آبشخور كردند. این ابزارهای ساده را در لانه‌های گنجشک‌ها قرار می‌دادند تا با جمع‌شدن آب در آن‌ها از تشنگی و ضعف‌ جوجه‌ها جلوگیری کنند.

*چقدر جذاب! کتاب چطور معادلات کودکان و نوجوانان روستا را در زندگی شخصی و انتخاب‌های آن‌ها تغییر داد؟
یکی از اتفاقات معمول در منطقه ما ترک تحصیل دختران در مقاطع ابتدایی و سنین پایین است. در برخی مناطق سیستان و بلوچستان از‌جمله روستای ما، حداکثر مقطعی که دختران در آن تحصیل می‌کنند، پنجم و ششم ابتدایی ‌است. وقتی در کتابخانه دور‌هم درباره تحصیل و اثرات آن حرف زدیم، دختران زیادی تصمیم به ادامه تحصیل گرفتند.

مطالعه، برای این منطقه تلنگری برای میل به مطالبه‌گری نوجوانان را به همراه داشت. وقتی متوجه تمایل دختران روستا برای ادامه تحصیل شدیم، با دو چالش مواجه شدیم؛ اول اینکه باید به سراغ راه‌اندازی سایر مقاطع تحصیلی برای دختران می‌رفتیم و دوم آنکه شرط ادامه تحصیل آن‌ها، رضایت خانواده‌های‌شان بود که از قضا با برگزاری مشاوره‌ها و دورهمی، در همین کتابخانه به آن‌ها از فواید این مسیر تازه گفتیم که رضایت بسیاری از والدین را به همراه داشت.

از همان سال، مدرسه دخترانه در مقاطع مختلف در همین روستا دایر است. این‌طور نبود که تنها برای دختران تغییراتی را قائل شویم. کتاب باعث شد به کمک دانش‌آموزان پسر مدارس، آن‌ها را به چمن مصنوعی مجهز کنیم. در واقع در ابتدا کتاب باعث شد تا بخشی از نیازهای اولیه روستا را در کنار یکدیگر تأمین کنیم.

تلاش‌ها و اشتیاق دانش‌آموزان و خانواده‌های آن‌ها از چشم مسئولان دور نماند! جشنواره‌ای تحت عنوان «روستاهای دوستدار کتاب» که متولی آن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، هرساله درحال برگزاری‌ست. در سال 98 روستای ما به‌عنوان نامزد این جشنواره انتخاب شد و در سال 99 در بین بیش از 2000 روستا توانست جزو 10 روستای برگزیده کشور انتخاب شود و تقدیرنامه‌هایی از سوی مسئولان فرهنگی کشور نیز دریافت کرد.

*باتوجه به اینکه جمعیت کمتری نسبت به شهرها در روستاها وجود دارد، نحوه ارتباط شما با اعضای کتابخانه چگونه اتفاق می‌افتد؟
یکی از ابتکارات ما در کتابخانه، راه‌اندازی کلاس‌ها و دوره‌های آنلاین بود. این تصمیم پیش از شیوع کرونا در بین اعضا اجرا شد و پس از اینکه در دوران گسترش ویروس درخواست شد تا تمامی فعالیت‌ها به شکل غیرحضوری ادامه پیدا کنند، ما هم با ایده‌های تازه‌ به‌صورت مجازی دوره‌ها را ادامه دادیم.

*اجرای دوره‌ها و ایده‌های آنلاین گره و چالشی برای بچه‌ها داشت؟
متاسفانه بعضی از دانش‌آموزان از حضور مقابل دوربین امتناع می‌کردند که دلیل این اتفاق از طرفی اعتماد به‌نفس پایین آن‌ها و دیگری، نداشتن الگو از‌جمله نویسندگان و مترجمان بود؛ اینکه تا آن زمان هیچ‌کدام از دانش‌آموزان با این افراد از نزدیک ارتباط نداشتند تاثیر زیادی در عدم شناخت نسبت به این حرفه گذاشته بود. اما به مرور با تمرین، استمرار و مطالعه درباره راه‌های افزایش اعتماد به‌نفس، بچه‌ها روزبه‌روز در کتابخانه فعال‌تر شدند! همان اعضای خجالتی کتابخانه امروز به‌راحتی در مقابل دوربین می‌نشینند و تازه‌ترین کتاب‌هایی را که خوانده‌اند به سادگی معرفی می‌کنند.

*در این مسیر با موانعی هم مواجه بودید، چاره رفع آن‌ها در زمان کمی که در اختیار داشتید چه بود؟
خانم سورین دانش‌منش یکی از مروجان کتابخوانی است که از ابتدای سال 97 و راه‌اندازی کتابخانه همراه ما بود. همیشه با صبر و حوصله به ابهاماتی که با آن‌ها مواجه می‌شویم، پاسخ می‌دهند. همچنین در ابتدا ایشان تنها مدرس کارگاه‌ها و دوره‌های کتابخانه بود که تا به امروز نیز همراه ماست.

همراهی‌ها و دلسوزی‌های خانم دانش‌منش کمک بسیاری به آسانی مسیر کرد. همچنین از واتساپ و تماس تصویری این برنامه برای برگزاری دوره‌ها و ارتباطات غیرحضوری استفاده شد. در این تماس‌ها بچه‌ها در کنار مربی قصه‌‌خوانی و معرفی کتاب را تجربه می‌کنند. هر‌چه بیشتر گذشت تنوع فعالیت‌های بچه‌ها در کتابخانه بالاتر رفت.

این روزها به لطف شبکه‌های اجتماعی از بچه‌ها و دستاوردهای آن‌ها تولید محتوا می‌شود و در صفحه کتابخانه روستا منتشر می‌کنیم که تا به امروز با استقبال خوبی مواجه شده است. در ادامه، به اشتراک گذاشتن فعالیت‌های اعضای کتابخانه باعث شد تا مسئولان نیز مسیر ما را پیگیری کنند و هربار در صورتی که نیاز به کمک و تجهیز بود از این طریق آن‌ها را مطلع کنیم.

*در ابتدای مسیر که هدف شما آشنایی کودکان و نوجوانان روستا با داستان و کتاب‌های قصه بود، چطور به کتاب‌های معروف و باکیفیت این گروه سنی دسترسی پیدا کردید؟
از آنجا که روابط عمومی قوی و بالایی دارم، برقراری ارتباط با فعالان کتاب برایم آسان بود. از نویسندگان و مترجمان تا ناشران ایرانی، این اتفاق در ادامه باعث شد تا هر زمان که از ناشران کودک و نوجوانی که با یکدیگر آشنایی پیدا کرده بودیم، اثری منتشر شد، چند جلد از آن برای کتابخانه ما فرستاده شود. برخی از منابع را خودمان تهیه می‌کنیم.

*آن‌طور که متوجه شدم، شروع مسیر و راه‌اندازی این کتابخانه شخصی و مستقل بود، همچنان همین مسیر را دنبال می‌کنید یا ایده دیگری برای ادامه مسیر در نظر دارید؟
بله. کتابخانه همان‌گونه که مستقل راه‌اندازی شد، در آینده نیز با شبکه‌های اجتماعی همچنان، به مسیر خود ادامه می‌دهد. تمام فعالیت‌های کتابخانه به شکل تولیدمحتوای به‌روز در سایت، کانال و صفحه کتابخانه دردسترس است. اشتراک‌گذاری این دست از محتواها باعث جلب توجه، علاقه‌مندان و فعالان کتابخوانی و خیرین شد. مدتی پیش شخصی تماس گرفت و گفت به دلیل اشتیاقی که از بچه‌ها در شبکه‌های اجتماعی دیده است، تمایل دارد هزینه احداث کتابخانه در یک ساختمان جدید را تقبل کند اما خودش در جشن افتتاحیه ساختمان جدید شرکت نکرد چرا که علاقه‌ای به دیده شدن نداشت.

*در طول این سال‌ها باوجود معرفی گروه بزرگی از دانش‌آموزان کتابخوان، به رها کردن و سپردن این مسیر به شخص دیگری فکر نکردید؟ یعنی یک بار هم از ذهن‌تان نگذشت که بعد این‌همه سال، نیاز به استراحت دارم و بهتر است مدتی از این فضا فاصله بگیرم؟
در این مدت کتابخانه ما در سطح ملی به‌شدت جاافتاده و شناخته‌شده است. از سوی دیگر ارتباط صمیمانه ما که با ناشران و سایر نویسندگان شکل گرفته است، ما را برای ادامه مسیر تشویق می‌کند! اسم روستای ما با کتاب و کتابخوانی گره خورده و به این دلیل شهرت پیدا کرده‌ایم.

*در واقع برند شده‌اید!
بله. (خنده)

*تاثیر شما به‌عنوان یک کتابخانه الگو تا چه‌اندازه عمیق است؟
ما عضو یک گروه مجازی هستیم که در آن مروجان کتابخوانی از سراسر کشور حضور دارند و در کنار هم تلاش می‌کنیم تا در جریان تازه‌ترین اخبار، ایده‌ها و اطلاعات مروجان قرار بگیریم. این ارتباط مجازی به صمیمیت و گره‌گشایی‌هایی نیز منجر شده است. پیش آمده که از کتابخانه روستایی در گلستان تماس گرفتند و درخواست فلان عنوان کتاب را کردند و ما هم چون بیش از یک جلد موجودی داشتیم آن را برای‌شان ارسال کردیم تا در آنجا هم به‌نوعی یک کتابخانه روستایی دیگر شکل بگیرد و بچه‌ها از منابع آن استفاده کنند. برعکس، این اتفاق هم صادق است و گاهی این ما بودیم که کمبودها را از سایر کتابداران روستاهای کشور دریافت کردیم. این شبکه ارتباطی به آشنایی و صمیمت کمک
بسیاری کرده است.

*یک روز با حضور بچه‌ها، کتابخانه چه شکلی است؟
به محض ورود اجازه انتخاب و خواندن کتاب‌های داخل قفسه را دارند. با یکدیگر درباره کتاب‌هایی که خواندند گپ می‌زنند. فکر می‌کنم بزرگترین دلیلی که بچه‌ها را به کتابخانه جذب کرد این بود که هیچ اجباری در اینجا وجود ندارد؛ دقیقا خلاف همان رویه‌ای که در فضای آموزشی باعث فراری دادن دانش‌آموزان شده است. ما برای بچه‌ها برنامه‌های اجباری و از پیش برنامه‌ریزی شده در نظر نگرفته‌ایم؛ پس طبیعی‌ست که آن‌ها با عشق، اشتیاق و علاقه حضور پیدا کنند.

*به‌جز معرفی کتاب از کدام برنامه‌ها در کتابخانه استقبال زیادی شد؟
از شاهنامه‌خوانی گرفته تا نقاشی. اما به‌تازگی کلاس‌های آموزش زبان انگلیسی به‌شدت طرفدار پیدا کرده است و از آنجایی‌که ظرفیت محدودی برای پذیرش زبان‌آموز وجود دارد، تنها 15 نفر از علاقه‌مندانی که از مدت‌ها پیش درخواست برگزاری این کلاس را داده بودند حضور خواهند داشت. از آنجایی هم که هیچ‌یک از دانش‌آموزان تجربه فراگیری زبان انگلیسی را نداشتند با چالش تعیین سطح مواجه نشدیم.

*امیدوارم تک‌تک این بچه‌ها روزی که دیر نیست، برای همین کشور و داخل همین کشور بدرخشند و افتخار کنیم.
ما هم امیدواریم که بچه‌ها اتفاقات خوبی را تجربه کنند. حالا ماجرا اصلا شباهتی به روزهای اول ندارد، بچه‌هایی که هنوز دوساله نشدند، دوست دارند هرچه سریع‌تر به کتابخانه بیایند و اتفاقات تازه‌ای را تجربه کنند!

*چه حس قشنگی! اینجا همان لحظه‌ای‌ست که اطمینان داریم تلاش‌ها اثرگذار است.
دقیقا. وقتی خودم علاقه این بچه‌ها را حس می‌کنم، خودم هم برای ادامه مسیر مشتاق‌ترم. حتی در روزهای تعطیل در کنار هم مشغول فعالیت‌های کتابخانه می‌شویم و از زمان فارغ‌ هستیم! دیگر نیازی به تبلیغات و اصرار من نیست، بچه‌ها خودشان به حضور در کتابخانه علاقه‌مندند.

فرهنگ کتابخوانی باعث شد دخترهایی که تا 15 سال پیش در سنین پایین ترک تحصیل کرده بودند، پیش ما بیایند و بخواهند تا به مدرسه قبلی آن‌ها برویم، پرونده را تحویل بگیریم و برای ادامه تحصیل در پایه‌های بعدی ثبت‌نام‌شان کنیم. بسیاری از این دختران در حال حاضر حتی دیپلم گرفتند. یکی دیگر از تاثیرات این کتابخانه علاقه به ادامه دادن این روش و راه‌اندازی دیگر کتابخانه‌ها در سایر روستاهای سراسر کشور است.

*اگر کسی قصد داشته باشد در روستای خودش کتابخانه مستقل راه‌اندازی کند و از شما راهنمایی بخواهد، چه واکنشی خواهید داشت؟ با تمام چالش‌هایی که پشت سر گذاشتید آیا او را از این کار منصرف می‌کنید؟
من به شدت به همه‌چیز دید مثبتی دارم. همیشه تلاش می‌کنم نیمه پر لیوان را ببینم، حتی وقتی که شرایط پیچیده می‌شود و با چالش مواجه می‌شوم باز هم بروز نمی‌دهم! هر چیزی ممکن است. وقتی با یک سایه درخت، به این کتابخانه رسیدیم، پس کار نشد ندارد؛ هر چه بیشتر پیش بروی، مسیر هم با تو راه می‌آید و روش‌ها و چاره‌ها خودشان را به تو نشان می‌دهند.

*شما با احداث این کتابخانه باعث شدید تا تصویری که عموم مردم از مناطق غیر‌کلان‌شهرها در ذهن داشتند تا حد زیادی تغییر کند. به‌نظر می‌رسد «محرومیت»، در روستای شما به زانو درآمده است!
خود من به‌شخصه با واژه محرومیت مخالفم. هر ظرفیتی که سیستان و بلوچستان دارد، قادر است لفظ محرومیت را پاک کند، در روستای ما کتاب این اتفاق را رقم زد.

حالا به روزهایی رسیدیم که همان مخالفان و والدینی که هنگام عضویت فرزندان‌شان در کتابخانه مانع‌تراشی می‌کردند، حالا یکی از اعضای فعال و ثابت ما محسوب می‌شوند و به‌نظرم این قدرت کتاب است. کتابخانه وشنام دری حالا یکی از مهم‌ترین جاذبه‌های گردشگی روستای ماست و این برای من بسیار لذتبخش است.

*سال 97 در ابتدای مسیر، چه تصویری از 5 سال آینده این کتابخانه داشتید و تا چه اندازه به آنچه دست‌ یافتید شباهت دارد؟
راستش همان اوایل در کتابخانه‌ ما فقط قرار بود آشنایی با کتاب برای دانش‌آموزان اتفاق بیفتد اصلا؛ در ذهنم نبود که تا این اندازه رشد و اشتیاق اهالی روستا را از آن خود کند! اما این روزها با رسیدن به این اتفاقات است که به من ثابت شد فقط باید تلاش کرد و هیچ کاری نشد ندارد.

سیستان بلوچستانترک تحصیلوشنام دریکتابخوانیابدالقادر بلوچ
در آرزوی خبرنگار ادبیات کودک بودن _ کارشناسی روزنامه‌نگاری از دانشگاه سوره _ همیشه شاگرد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید